دكتر جهاندار مهرافشا
مختار در زمان واقعه کربلا در زندان بود. او پس از آزادی به دنبال انتقام از قاتلان امام حسین(ع) برآمد. ابتدا با عبدالله بن زبیر که در حجاز به مبارزه با یزید بر خاسته بود، همراه شد، ولی در بین راه وی را همعقیده خود ندید و از او فاصله گرفت و برای برپایی قیام راهی کوفه شد.
مختار که پیشتر با عبدالله بن زبیر دیدار کرده بود، در پاسخ به پیشنهاد اطرفیان به بیعت با عبدالله اظهار داشت که هدف عبدالله با هدف او همراه نیست و بدین رو، بیعت با او به صلاح نیست. ولی با اصرار اطرفیان به دو شرط با عبدالله بن زبیر بیعت کرد: شرط اول: عبدالله بن زبیر در کارها با او مشورت کند و به تنهایی کاری انجام ندهد، وبا او مخالفت نکند.شرط دوم: بالاترین منصب را در حکومت به مختار بدهد. هنگام حمله سپاه یزید به مکه و محاصره عبدالله بن زبیر، مختار در کنار وی با یزیدیان میجنگید. به گفته برخی منابع، وقتی مختار دید که عبدالله با او به حیله و مکر معامله میکند وادعای خلافت دارد، از او کناره گرفت و راهی کوفه شد تا مقدمات قیام را فراهم کند.
مختار قبل از حرکت به سوی کوفه با محمد بن حنفیه دیدار کرده واز قصد خود یعنی قیام وی را مطلع نمود، و از وی کسب تکلیف کرد، محمد بن حنفیه در جملاتی کلی به وی اجازه داد و در ضمن از وی خواست تا تقوا را فراموش نکند. بلاذری گزارشی را نقل میکند که به صراحت از اذن محمد بن حنفیه به مختار در اصل قیام خبر میدهد.
مختار از مکه عازم کوفه شد، در بین راه در محلهای نزدیک کوفه بر مصائب امام حسین(ع) گریه کرده و به سوگواری پرداخت، تا آنکه شیعیان وی را دیدند و به او گرویدند،مختار روز جمعه به رود حیره رسید و در آن غسل کرده، خود را خوشبو نمود، و عمامه بر سر نهاد، و شمشیر بیاویخت و به مسجد سکون در میدان کنده رفته و از هر کجا که میگذشت مردم را بشارت به پیروزی میداد.
ورود مختار به کوفه شش ماه پس از مرگ یزید و در نیمه ماه مبارک رمضان بود.]همزمان ابن زبیر، عبدالله بن مطیع را به عنوان والی به کوفه فرستاده بود.
مختار پس از ورود به کوفه با دعوت سلیمان بن صرد و قیام توابین مواجه شد، از آنجا که سلیمان را برای قیام مناسب نمیدید از همکاری با آنان خوداری کرد، وی به کوفیان نیز میگفت سلیمان در زمینه جنگ تجربه نداشته و رموز جنگ را نمیداند، عمر بن سعد نیز نزد حاکم کوفه رفته و از بی ضرر بودن توابین و در مقابل، خطر آفرین بودن مختار سخن گفت. بدین جهت در هنگام وقوع قیام توابین، مختار در زندان عاملان عبدالله بن زبیر بود.
پس از شکست قیام توابین، مختار در نامهای بازماندگان قیام را به بیعت با خود دعوت کرد، آنان نیز ضمن پاسخ مثبت به درخواست مختار، به وی پیام دادند حاضرند به زندان حمله کرده و مختار را آزاد کنند، مختار از آنان خواست دست نگه دارند زیرا تا چند روز دیگر خود آزاد خواهد شد. وی نامهای به عبدالله بن عمر شوهر خواهر خود صفیه بنت ابی عبید نوشت از وی خواست تا میانجیگری کرده و موجبات آزادی وی را فراهم کند، عبدالله بن عمر نیز چنین کرد و مختار از زندان آزاد شد.
حاکم کوفه ابراهیم بن محمد به هنگام آزادی مختار از وی تعهد گرفت که اقدامی علیه حکومت انجام ندهد و سوگند بخورد که اگر اقدامی علیه حکومت انجام داد، هزار شتر قربانی کرده و بردگان خود از زن و مرد همه را آزاد نماید، مختار نیز سوگند یاد کرد و از زندان آزاد شد.
پس از آزادی گفت قربانی کردن هزار شتر در مقابل هدف من چیز کوچکی است و همچنین حاضرم به هدفم برسم و هرگز مملوکی نداشته باشم. این گفت و به راهش ادامه داد.
با توجه به اینکه عمال حکومتی رفتار مختار را زیر نظر داشتند، مختار ابتدا به طور مخفیانه افرادی را برای جمع آوری نیرو مامور کرد، نمایندگان مختار و نزدیکان او عبارت بودند از:
مختار در کوفه اعلام کرد که من نماینده محمد بن حنفیه هستم و خود را امین، وزیر و امیر از طرف وی نامید که به دستور او برای مبارزه با ملحدین و انتقام خون اهل بیت قیام نموده است.
عدهای از شیعیان در خانه سعر بن ابی سعر حنفی جمع بودند، عبدالرحمان بن شریح، گفت: مختار ادعا دارد که نماینده محمد بن حنفیه است، خوب است خودمان به مدینه برویم و از صحت ادعای مختار آگاه شویم.
نمایندگان که در راس آنان عبدالرحمن بن شریح قرار داشت عازم مدینه شده و با محمد بن حنفیه ملاقات کردند و جریان قیام مختار و نمایندگی وی از جانب محمد را جویا شدند، محمد جواب داد: به خدا سوگند دوست دارم خدا به وسیله هرکس از بندگان خود انتقام ما را از دشمنانمان بگیرد.
علامه مجلسی از ابن نما نقل میکند که محمد بن حنفیه آنان را به نزد امام سجاد(ع) برد، تا کسب تکلیف کنند، امام سجاد(ع) فرمود: عموجان اگر یک بندهای از زنگبار به حمایت ما برخیزد بر مردم واجب است او را یاری نمایند، و من ترا در این امر نماینده قرار دادم پس آنچه به صلاح است انجام ده.
آنان از مدینه بیرون آمدند و گفتند همانا امام زین العابدین و محمد بن حنفیه به ما اذن دادند. و پس از بازگشت ادعای مختار را تصدیق کردند.
شاید بنا بر همین روایت است که بعضی از علمای بزرگ شیعه مثل آیه الله خویی و مامقانی، قیام مختار را با اذن خاص امام زین العابدین(ع) میدانند.
مختار برای پیشبرد اهداف قیام به پیشنهاد سران شیعه از ابراهیم بن مالک اشتر برای همراهی در قیام دعوت به عمل آورد. ابراهیم ابتدا مردد بود ولی پس از دیدن نامه محمد بن حنفیه مبنی بر حمایت مختار و شهادت عدهای از بزرگان شیعه بر صحت نامه با مختار بیعت کرد. وی به عنوان شخصیت دوم قیام نقش مهمی در قیام ایفا نمود.
با برنامه ریزیهای سران قیام، ابتدا بنا بود در پنج شنبه ۱۴ربیع الاول قیام آغاز شود ولی با درگیری زود هنگام ابراهیم با ایاس بن مضارب فرمانده نیروهای نظامی کوفه و کشتن وی قیام در روز سه شنبه ۱۲ربیع اول سال ۶۶ شروع شد.
مختار به عبدالله بن شداد فرمان داد با شعار یا منصور امت یعنیای پیروز بمیران قیام را آغاز کند، این شعار پیامبر(ص) در جنگ بدرو بنی مصطلقبود یکی ازشاخصههای قیامهای بعدی شیعی نیز همین شعار بوده است.این شعار بعدها در قیامهای زید بن علی، محمد نفس زکیه، ابراهیم بن عبدالله، نیز مورد استفاده قرار گرفت، همچنین مختار به سفیان بن لیلی و قدامه بن مالک دستور داد که از شعار یا لثارات الحسین یعنیای خونخواهان حسین استفاده کنند.
پس از آن قیام علنی شده و نهایت پس از چند روز درگیری به فرار عبدالله بن مطیع حاکم کوفه منجر شد.عبدالله بن مطیع از طرف عبدالله بن زبیر به عنوان حاکم جدید کوفه منسوب شده بود تا بر قیام غلبه کند.
روز جمعه ۱۵ ربیع الاول سال۶۶ مختار وارد قصر کوفه شده و نماز جمعه به امامت وی اقامه شد، وی قبل از نماز دو خطبه ایراد کرده و در آن اهداف قیام را تبین کرد، و پس از آن مراسم بیعت برگذار شد.
نام مجرم | جرم | نحوه مجازات |
---|---|---|
عمر بن سعد | فرماندهی کل لشکر یزید | باضربات شمشیر و جدا کردن سر از بدن |
حفص بن عمر بن سعد | همکاری با عمر بن سعد که پدرش بود | جدا کردن سر |
شمر بن ذی الجوشن | فرمانده پیاده نظام وجنایات متعدد | کشته شدن در درگیری و جداشدن سر |
سنان بن انس | بریدن راس امام حسین(ع) | قطع انگشتان و بریدن دست پا وانداختن در دیگ |
خولی بن یزید | حامل سر امام و جنایات متعدد | انداخته شدن در آتش |
بجدل بن سلیم کلبی | بریدن انگشت امام | قطع انگشتان و قطع دست وپا |
حرمله بن کاهل اسدی | تیر انداز کربلا و جنایات متعدد | قطع دست وپا وانداختن در آتش |
حکیم بن طفیل | قاتل حضرت عباس(ع) | میخ زدن به دست پا و تیر باران کردن |
مرة بن منقذ | قاتل حضرت علی اکبر(ع) | قطع دست و فلجی تا آخر عمر |
زید بن رقاد جهنی | تک تیر انداز و جنایات متعدد | سنگسار و تیر باران |
عمرو بن صبیح | قاتل عبدالله بن مسلم | هلاکت با ضربات نیزه |
عبدالله بن اسید جهنی | شرکت فعال در کربلا | گردن زدن |
حمل بن مالک محاربی | شرکت فعال در کربلا | گردن زدن |
رقاد بن مالک بجلی | غارت اموال امام | گردن زدن در ملاعام |
عمرو بن خالد بجلی | غارت اموال امام | گردن زدن در ملاعام |
عبدالرحمان بن بجلی | غارت خیمه و لباس امام | گردن زدن در ملاعام |
عبدالله بن قیس خولانی | شرکت در جنگ وغارت اموال | گردن زدن در ملاعام |
مالک بن نسیر | غارت کلاهخود امام | قطع دو دست و پا |
عثمان بن خالد جهنی | قاتل عبدالرحمان بن عقیل | زدن گردن و سوزاندن |
زیاد بن مالک | شرکت فعال در جنگ غارت لباس شخصی امام | گردن زدن در ملاعام |
عبدالرحمان بن ابی خشکاره | شرکت فعال در جنگ و غارت لباس شخصی امام | گردن زدن در ملاعام |
اسحاق بن حویه | تاختن اسب بر بدن امام | میخ کردن دست و پا به زمین |
رجا بن منقذ عبدی | تاختن اسب بر بدن امام | میخ کردن دست و پا به زمین |
سالم بن خثیمه | تاختن اسب بر بدن امام | میخ کردن دست و پا به زمین |
واحظ بن ناعم | تاختن اسب بر بدن امام | میخ کردن دست و پا به زمین |
صالح بن وهب | تاختن اسب بر بدن امام | میخ کردن دست و پا به زمین |
هانی بن ثبیت | تاختن اسب بر بدن امام | میخ کردن دست و پا به زمین |
اسید بن مالک | تاختن اسب بر بدن امام | میخ کردن دست و پا به زمین |
منهال بن عمرو میگوید در مدینه خدمت امام سجاد(ع) رسیدم، امام از حرمله پرسید، گفتم هنگامی که در کوفه بودم زنده بود، امام فرمود:
«...اللهم اذقه حرالحدید، اللهم اذقه حرالحدید، اللهم اذقه حرالنار...».
خدایا داغی آهن را بر او بچشان،...خدایا داغی آتش را بر او بچشان. منهال میگوید به کوفه آمدم دیدم حرمله گرفتار شده و نفرین امام مستجاب شد
عمر بن سعد عبدالله بن جعده را که از نزدیکان حضرت علی(ع) بود به نزد مختار فرستاد تا برای وی امان گیرد، مختار بنا بر مصالحی به وی امان داد به شرط آنکه از جای خویش و خانه خویش خارج نشود و همچنین اشتباهی از وی سر نزند. محمد بن حنفیه از آزادی عمر بن سعد اظهار نگرانی کرد. وقتی خبر این نگرانی به مختار رسید، مختار در جمعی که نزدیکان عمربن سعد بودند از کشتن عاملان اصلی جریان کربلا در روزهای آینده خبر داد. عمر بن سعد روزی از خانه خارج شد و به مکان دیگری رفت و سپس به خانه خویش بازگشت. وقتی این خبر (خروج عمر بن سعد از خانه که به منزله نقض پیماننامهاش بود) به مختار رسید، مختار از این فرصت استفاده کرد و ابوعمره را برای کشتن عمر بن سعد به منزلش فرستاد و ابوعمره پس از کشتن وی، سرش را برای مختار آورد.
کیسان مخفیانه به سوی خانه عمربن سعد در کوفه رفت و او را غافلگیر کرد و گردن زد و سرش را برای مختار برد. بنابر نقلی دیگر یکی از یاران مختار، عمر بن سعد را اسیر کرد و نزد مختار برد و سپس کیسان به دستور مختار او را گردن زد.
اکثر قاتلان شهدای کربلا که در کوفه بودند به هلاکت رسیده و اندکی موفق به فرار شده و جان سالم به در بردند. پس از آن مختار به عزم مجازات عاملان اصلی شهادت امام حسین(ع) یعنی بنی امیه به فکر مقابله با حکومت شام افتاد. بنا بر برخی از گزارشها پس از کشتن قاتلان امام حسین(ع) بزرگترین آرزوی مختار تجهیز و فرستادن سپاه ابراهیم به سوی شام بود.
نوشتار اصلی: جنگ خازر
مختار دو روز پس از قلع و قمع قاتلان امام حسین(ع) در ذی الحجه سال ۶۶ق ابراهیم را بدرقه کرده و به سوی شام فرستاد.ز آن طرف نیز عبیدالله بن زیاد با لشکر زیادی برای مقابله با ابراهیم عازم شد و دو لشکر در نزدیکیهای موصل به هم برخورد کردند.
لشکر ابراهیم ۱۲۰۰۰هزار نفر که از این تعداد ۸۰۰۰نفر ایرانی و ۴۰۰۰عرب زبان بودند، در بعضی از گزارشها تعداد لشکر ابراهیم را از ۲۰۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰نفر تخمین زدهاند.
لشکر ابراهیم با لشکر ۸۰هزار نفره ابن زیاد[ در اطراف موصل به هم رسیدند، در این جنگ که با پیروزی ابراهیم همراه بود، افرادی همچون عبیدالله بن زیاد،حصین بن نمیر و شرحبیل بن ذی الکلاع، به هلاکت رسیدند. کشته شدن عبیدالله بن زیاد در روز عاشورای سال ۶۷هجری بود.
جسد عبیدالله بن زیاد را به آتش کشیدند،و سر وی را به کوفه نزد مختار و وی از آنجا به مدینه برای امام سجاد(ع) و محمد بن حنفیه فرستادند.
هنگامی سر ابن زیاد به محضر امام سجاد(ع) رسید امام در حال تناول غدا بود، امام سجاد در این باره میفرماید:
«...ادخلت علی عبیدالله بن زیاد و هو یتغذی و راس ابی بین یدیه و قلت: اللهم لاتمتنی حتیترینی راس ابن زیاد...».
هنگامیکه ما را بر ابن زیاد وارد کردند، او در حال غذا خوردن بود و سر پدرم در مقابلش بود، پس گفتم: خدایا زنده باشم و ببینم روزی که سر ابن زیاد در مقابل من قرار دارد.
عبدالله بن زبیر، محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس و ۱۷ نفر از بنی هاشم از جمله حسن مثنی را در غاری به نام شعب عارم زندانی کرد و تهدید کرد اگر بیعت نکنند آنها در آتش می زند، محمد بن حنفیه پیامی به مختار فرستاد و از وی کمک خواست، مختار نیز سپاهی که تنها سلاحشان چوب بود به مکه فرستاد و آنان بنی هاشم را رها کردند، این گروه به خشبیه یعنی چوب داران معروف شدند. مسلح شدن به چوب از آن جهت بود که احترام مکه را نگه دارند و با شمشیر وارد آن شهر مقدس نشوند.
عروه بن زبیر در توجیه کار برادرش نسبت به آتش زدن بنی هاشم گفت: «او این کار را برای این کرد که تفرقه و پراکندگی ایجاد نشود و مسلمانان با هم اختلاف نکنند و آنان (بنی هاشم) نیز به اطاعت او در آیند و در نتیجه با هم متحد شوند همانطور که عمر بن خطاب این کار را با بنی هاشم کرد وقتی آنان از بیعت باابوبکر درنگ کردند.»
عدهای از قاتلان امام حسین(ع)موفق به فرار شدند، آنان که در راسشان محمد بن اشعث و شبث بن ربعی بودند، به سوی بصره رفته و مصعب بن زبیر را به جنگ با مختار تحریک کردند.
دو گروه ابتدا در منطقهای به نام مذار با هم روبرو شدند، سپاه مختار به فرماندهی احمر بن شمیط و معاونت عبدالله بن کامل و حضور ابوعمره کیسان و سپاه مصعب به فرماندهی مصعب و حضور مهلب بن ابی صفره وارد جنگ شده که در این جنگ سپاه مختار شکست سختی خوردند، ابن شمیط، ابن کامل و ابوعمره و تعداد زیادی از ایرانیان کشته شدند.
سپس جنگی با حضور مختار در بیرون کوفه در گرفت که در آن جنگ نیز نیروهای مختار شکست بزرگی خورده و به سوی کوفه عقب نشینی کردند، در این جنگ محمد بن اشعث کشته شد.
نیروهای مصعب به سوی شهر پیشروی کرده و پس از درگیریهایی در داخل شهر موفق شدند نیروهای مختار را شکست داده و دار الاماره را محاصره کنند، ۶۰۰۰نفر همراه مختار داخل دارالاماره بودند، مختار به آنها پیشنهاد داد تا به دشمن حمله کرده وشرافتمندانه کشته شوند، ولی آنان نپذیرفتند.
مختار به همراهی ۱۹نفر از قصر بیرون آمده و پس از جنگ نابرابری به قتل رسید، این واقعه روز ۱۴ماه مبارک رمضان سال ۶۷ق اتفاق افتاد.
از جمله همراهان مختار که در این روز کشته شدند عبدالله و عبدالرحمان فرزندان حجر بن عدیو سائب بن مالک اشعری جد اشعریون قم بود.
کسانی که حاضر نشدند به دستور مختار عمل کرده و در درگیری با سپاه مصعب شرافتمندانه کشته شوند، پس از مختار هر ۶۰۰۰نفر دستگیر و گردن زده شدند.
روزی معصب از کنار عبدالله بن عمر گذشت، عبدالله به وی گفت، تو همان کسی هستی که در یک روز ۶۰۰۰نفر از اهل قبله را کشتی، مصعب جواب داد آنان کافر بودند، عبدالله گفت اگر به این تعداد فقط از گوسفندان ارث پدرت کشته بودی این کار اسراف و حرام بود تا چه رسد به مسلمانان.
مصعب پس از کشتن تمام اسرا به سراغ دو همسر مختار، ام ثابت دختر سمره بن جندب و عمره دختر نعمان بن بشیر رفت و از آنان خواست از مختار بدگویی کنند. ام ثابت چنین کرد و آزاد شد؛ اما عمره گفت خدا او را رحمت کند که بندهای از بندگان صالح خدا بود؛ بدین جهت مصعب دستور قتل وی را صادر کرد و شخصی به نام مطر وی را به قتل رساند. یعقوبی مینویسد: مصعب نظر عمره را درباره مختار جویا شد، وی از مختار به نیکی یاد کرده و گفت «إنه کان تقیا، نقیا صواما» او پرهیزکار، پاکیره و بسیار روزهدار بود، مصعب دستور قتل وی را داد. عمره اولین زن در اسلام بود که گردنش را زدند.
عرفان و تندرستی...برچسب : نویسنده : mhealth-divinea بازدید : 69