به سوی سعادت5

ساخت وبلاگ

به سوی سعادت

(تعمقی بر افکار اخلاقی، عرفانی، تربیتی بزرگان دین)

از قرنها پیش با استناد به چاپ های سنگی متعدد

تهیه، تدوین، تنظیم:

دکتر جهاندار مهر افشا

قسمت پنجم

در ثمره تهذیب اخلاقست

از آنچه مذکور شد دانسته شد که فایده ی علم اخلاق پاک ساختن نفس است از صفات رذیله و آراستن به ملکات جمیله که از آن به تهذیب اخلاق تعبیر می شود وثمره ی تهذیب اخلاق رسیدن به خیر و سعادت ابدیته است و باید دانست که سعادت مطلق حاصل نمی شود مگر با اینکه صفحه ی نفس در جمیع اوقات از همه ی اخلاق ذمیمه معر او بتمام اوصاف حسنه محلی باشد و اصلاح بعضی صفات یا در بعضی اوقات اگرچه خالی از ثمر نیست و لیکن موجب سعادت ابدیه نمیشود همچنانکه صحت بدن و نظام مملکت نمی باشد مگر بدفع جمیع و اصلاح جمیع طواف و اشخاص در تمام اوقات پس سعید مطلق کسی است که اصلاح جمیع صفات و افعال خود را بر وجهی نموده باشد که ثابت و پایدار بوده باشد از تغییر احوال در آنها خللی راه نیابد و از تبدل ازمان متغیر نشود از شعله های مصائب و بلایا برقی بجز من صبرش نرسد و از سیلاب منتها در زایا رخنه و بنیان شکرگذاریش نشود و خار و خس شبها ترا به من اعتقادش و مترس نباشد بد کردن مردمان باو او را از احسان و نیکوکاری باز ندارد و دشمنی دیگران با او در دوستی او خلل نرساند و بالجمله در پایداری و ثبوت اخلاق و قوت نفس و بزرگی ذات و حسن صفات به مرتبه ی رسد که اگر آنچه بایوب پیغمبر رسید باو برسد تغییر در احوالش حاصل نگردد و اگر بلاهای برناس حکیم بر او نازل شود تبدل و احوالش نشود بلکه کسی کوی سعاد در ربود و او را سعادت واقعی نصیب گردید چون فی الحقیقه داخل خیل مجردات می شود از عالم جسمانیات بالاتر می رود دوست تصرف افلاک بدامن او نرسد و گرد تأثیرات ثوابت و سیار بر چهره او نشیند نه سعد فلک در او تأثیر کند و نه بخشش و نه قمرش کاری باو داشته باشد و نه شمس را باور ربطی اهل تسبیح و التقدیس لایبانون بالتربیع و التندیس و الانس بعد علو النفس لاینغی بالسعد و النحس اهل ذکر پروردگار را از تربیع و تسدیس کواکب چه باک است و ارباب نفوس قویه را از سعد و نحس فلک چه هم آری دست کیوان فلک از کنگره ی ایوان رفعتشان دور و چراغ خورشید در کنج خلوتشان تار و بی نور و مشتری مشتری خود را شناسد و بهرام مرد میدان خود را و اندوساز و نواز زهره در محفل ایشان بی ساز و نوا دف و بربطش در بزم عیش شان خالی از صد اقلم عطارد چون بنام نامیشان رسید سراندازد و ماه تو چون بجمالیشان نگرد خود را از نظر اندازد و بلکه بسا باشد که انسان در قوت نفس و تجرد و بمرتبه ی رسد که تصرف در افلاک بلکه در جمیع سواد کائنات نماید چنانکه واقعه شق القمر از سید انبیا و قصه رد شمس از سرور اوحیا بر آن شهادت می دهد.

در سبب انحراف از جاده پسندیده و حصول اخلاق ذمیمه و بیان قوای نفس انسانی.

بدانکه همچنانکه گذشت تن مملکتی است که خداوند عالم آنرا باقطاع روح مجرد و مقرر فرموده و از برای روح در این مملکت از اعضاء و جوارح و حواس و قوای ظاهریه و باطنیه تشکر و خدم بسیار قرار داده که بعد از این شمه ی از آنها مذکور خواهد شد و ما یعلم جنود ربک الا هو و یکرا خدمتی معین و شغلی مقرر تعیین کرده اند و ازمیانه ایشان قوای اربع که عقل و شهوت و غضب و وهم باشد حکم کارفرمایان و سران لشکر و عمال مملکت دارند و سایر قوی زیر دستان و فرمان برانند و شان عقل ادراک حقایق و تمیز میان خیرات و شر و امر بافعال جمیله و نهی از صفات مذمومه است و فایده ایجاد قوه ی شهویه بقای بدن است که آلت تحصیل کمال نفس است زیرا که زیست بدن چند روزی در این دنیا موقوفست بتناول غذا و شراب و تناسخ و تناسل و احتیاج آنها بقوه ی شهویه روشن وظاهر است و ثمره ی قوه وهمیه فهمیدن امور جزئیه است و دانستن دقایق اموری که بآنها مقاصد صحیحه می رسند و شغل قوه ی غضبیه آنست که دفع مضرتهای خارجه را از بدن نموده و نیز اگر قوه ی شهویه و یا وهمیه اراده سرکشی و خود سری کرده قدم از جاده اطاعت عقل بیرون ننهد ایشانرا مقصود نموده براه راست آورد و در تحت اقتدار و تسلط عقل باز دارد و بدانکه هیچیک از قوای ظاهریه و باطنیه را بغیر از این چهار قهرمان در هیچ وقتی خیال فرمانروائی و اندیشه سروری نمی باشد بلکه هر یک محکوم حکم حاکم خطه ی بدن می باشند اما این چهار سرهنگ یکی از آنها که عقل است که وزیر پادشاه است که روح باشد در تدبیر آنست که روح از مقتضای صواب دید او تجاوز ننموده اندقیاد او امر و نواهی او را نماید تا بحسن کفایت و تدبیر آن امر مملکت منسق و مضبوط و پادشاه را تهیه ی اسباب سفر عالم قرب سهل و آسان باشد دوم که شهوت است مانند عامل خراج است و طماع و دروغ زن و فضول و تخلیط اگراست و هر چه وزیر که عقل است گوید شهوت هوای مخالفت آن کند وهمیشه طالب آنست که راه روح را زده و او را محکوم حکم خود نموده مانند بهایم و چهار پایان غرق لجه شهوات نموده و بهرچه او را امر نماید از مشتهیات اکل و شرب و جماع و مرکب و لباس و مسکن و امثال آن روح بدون آنکه در ارتکاب آن از وزیر مشورت نموده و صواب و فساد آن را فهمیده متابعت نماید و سوم که غضب است بس جنگی آن شهر منصوبست و تند و تیز و بیباک و شریراست همه کشتن و بستن و زدن و شکستن و ظلم و ایذا و عداوت و بعض را طالبست و درصدد آنست که پادشاه را که روح است فریب دهد تا به آنچه او اشاره نماید عمل کند و فرمان عقل را اطاعت ننماید و او را چون سباع درنده همه شغل دریدن و ایذاء بوده باشد و چهارم که وهم است شغل آن مکر و خدعه و فریب و حیله و تلبیس و خیانت و فتنه است و می خواهد که سلطان مملکت بدن مطیع و منقاد او شود بهر چه فرمان دهد از فریفتن و شیطنت و افاد و خدعه و مکر اطاعت نموده تجاوز نکند و به سبب اختلاف هواهای این قوای اربع و تفاوت آرای این چهار سرهنگ پیوسته مملکت بدن میدان محاربه ی آنها و معرکه ی تنازع ایشان است گاهی در آنجا آثار فرشتگان و اعمال قدیسان ظاهر می شود و زمانی افعال بهایم و چهار پایان از آن هویدا می گردد و ساعتی مشغول شغل سباع و درندگان می باشد و لحظه ی مظهر آثار شیطان می شود و همیشه چنین است تا اینکه غلبه ی کلیه از برای یکی از این قوا حاصل شود و دیگران مقهور حکم او گردند در این هنگام پیوسته آثار آن از یک نفس سر می زند و صاحب آن داخل در عالم آن می شود پس اگر سلطنت از برای قهرمان عقل باشد در مملکت نفس آثار ملائکه ظاهر می گردد و احوال مملکت انتظام بهم می رساند و صاحب آن داخل در صنف فرشتگان می شود همیشه چنین است و اگر غلبه از برای دیگران باشد اثار آن در آنجا پیدا شد و مملکت خراب و ویران و امر معاش و معاد اختلال بهم می رساند و صاحب آن داخل در حزب بهایم یا سباع یا شیاطین می شود نعوذ بالله من ذلک و مخفی نماند که منشاء نزاع و سبب جدال در مملکت نفس قوه ی عاقله است زیرا که آن مانع سایر قوی می شود از اینکه آثار خود را بظهور رسانند و نمی گذارد که نفس را مطیع و منقاد خود سازند چونکه اعمال و افعال آنها خلاف صواب دید عقل است و مخالف مقتضای آنست اما آن سه قوه دیگر را با یکدیگر نزاعی نیست از این جهت که هیچیک بخودی خود منکر فعل دیگری نیستند و ممانعت از اعمال دیگری نمی نمایند مگر باشاره ی عقل تواند شد که با لذت یا به جهت بعضی عوارض خارجیه بعضی از این قوی را ضعیفی و بعضی را غلبه و تولی نباشد و لیکن آن نه بجهته مماند نیست که فیما بین ایشان باشد و باین سبب است که در نفوس سایر حیوانات که از قوه ی عاقله خالی باشند منازعه نیست اگرچه مختلفند در قوه که در آنها غلبه و تسلط دارد همچنانکه غلبه در جند شیاطین از برای قوه واهمه است و در خیل سباع از برای قوه غضبیه است و در حزب بهایم از برای شهویه وهمچنین در نفوس ملائکه نیز منازعه نیست و مجادله راه ندارد زیرا که قوه ی ایشان منحصراست در عاقله و از آن سه قوه ی دیگر خالی هستند. پس ممانعت و تدافع در آنها نمی باشد و از اینجا روشن می شود که جامع همه ی عالم و محل جمیع آثار انسان است که از میانه ی جمیع مخلوقات مخصوص شده است بقوای متخالفه و صفات متقابله و از این جهته است که مظهریت اسماء متقابله الهیه باو اختصاص دارد و مرتبه ی قابلیت خلافت ربانیه باو تعلق گرفته عمارت عالم صورت و معنی در خور اوست و خلعت سلطنت اقلیم غیب و شهود برازنده ی قامت او و طایفه ملائکه اگرچه مخصوصند برتبه روحانیت و مسرورند بلذات عقلیه و انوار علمیه و لیکن در عالم جسمانیت که یکی از عوالم پروردگار است ایشانرا تسلطی نیست و اجسام فلکیه اگرچه بنا بر قواعد حکما صاحب نفوس مجرده هستند اما آنها را از اوصاف متضاده و طبایع مختلفه خبری نه منازل هولناک و راه های خطرناک طی نکرده اند و سنگلاخ های وجدال قوی را از پیش بر نداشته اند بار گران تقلب در اطوار نقص و کمال بردوش نکشیده اند و زهر جانگزای انقلاب صفات و احوال را نچشیده اند بخلاف انسان که چون به مرتبه کمال رسد احاطه به جمیع مراتب نموده و سیر در طورهای مختلفه کرده عالم جماد و نبات و حیوان و ملائکه را در نور دیده و بمرتبه ی مشاهده وحدت رسیده.

ادامه دارد....

 

عرفان و تندرستی...
ما را در سایت عرفان و تندرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhealth-divinea بازدید : 57 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:37