نيايشي بي همتا در عرفات / ياداوري/

ساخت وبلاگ

نيايشي بي همتا در عرفات

(به قلم دکتر جهاندار مهرافشا)

اي پروردگار عزيز ما - پيش انكه در تاريكي نيستي چراغ هستي را بيفروزي قبل از انكه ماده را بسازي و به حركت در اوري ، تقاضاهاي غريزي و رواني ما را مي دانستي كه براي تنفس هوايي ضرورت دارد ، اگاه بودي توالد و تناسل احتياج به احساس لذت در مقدماتش دارد ...

بسم الله الرحمن الرحیم

ويكتور هوگو نيايش رااينگونه توصيف مي كند :

نماز - نماز مي گذارد براي كه ؟ براي خدا - نماز گذاردن براي خدا، معناي اين كلمه چيست ؟ ايا خارج از ما يك لايتناهي وجود دارد ؟ اين لايتناهي يك امر پايدار و لايزال است و چون لايتناهي است ضرورت ذاتي اوست و اگر شامل ماده نمي بود به همانجا محدود ميشد . و چون لايتناهست باالضروره ذيشعور است و اگر فاقد شعور مي بود به همانجا پايان مي يافت در صورتيكه ما نمي توانيم چيزي جز موجوديت به خود نسبت دهيم ..

ايا اين لا يتناها در ما تصور جوهر و ذات را بوجود مي اورد ؟ به عبارت ديگر ايا او همان وجود مطلق نيست كه ما وابسته اوئيم ؟ هم در ان حال كه يك لايتناها خارج از ما وجود دارد ايا يك لا يتناها نيز در خود ما نيست ؟

اين لايتاناهاها " چه جمع موحش " يكي از انها فوق ديگري قرار نمي گيرد ؟ ايا لايتناهاي دوم به اصطلاح زير دست نخستين نيست ؟ ايا ائينه ان ، پرتو ان ، انعكاس ان و لجه متحدالمركز  با يك لجه ديگر نيست ؟ ايا اين لايتناهي ثانوي نيز ذيشعور است ؟ فكر مي كند ؟ دوست مي دارد ؟ مي خواهد ؟ اگر هر دو لايتناها ذيشعورند پس هر يك از ان دو اصلي براي خواستن دارد و يك من در لايتناهاي بالا هست ، همچنانكه يك من در لايتناهاي پائين وجود ارد " من " پائيني حال است " من " بالائي خداست ...

لايتناهاي پائين را با نيروي تفكر با لايتناهاي بالا در تماس نهادن نماز ناميده ميشود  ( بينوايان - ويكتورهوگو )

پس از اين جملات گويا هوگو هم مكتبان مترلينگ را مخاطب ساخته و چنين ميگويد :

چيزي را از روح انساني باز نگريم - حذف بد است ، بايد اصلاح كرد ، و تغير شكل داد ...

اري نبايد از روح انساني حس گرايش به خدا را حذف كنيم ، اگر ما در اصطلاح اين حس و چگونگي بهره برداري از ان تلاش كنيم گام مثبتي را در راه نمودار ساختن ايده ال برداشته ايم ..

منفي گويي خيلي اسان است . واقعيت را براي مردم عادي مشبه ساختن احتياج به تلاش فكري زيادي ندارد . عظمت شخصيت يك متفكر در انست كه بياموزد علم و فلسفه را فرا گيرد و به ان قناعت ورزد كه مطالبي را به طور نسبي مي داند و به ان دلخوش نكند كه شهرت بي اساسي نام او را در كتابها و مجلات برخي مردم بي خبر از علم و فلسفه بكشد ...

بكوشيم براي زندگاني بشري هدفي نشان دهيم . همگي مساعي خود را در راه اثبات ايده ال به زندگاني بشري به كار بياندازيم . تاريخ طولاني انساني و ملاحظه وضع رواني انها حذف گرايش و نيايش به خدا را جدا تكذيب مي كند .

ادميان از هر صنف و طبقه اي كه بوده است كاملا احساس كرده اند كه خواب و خور و شهوت چند روز گذران تشنگي رواني او به كمال و ايده ال زندگاني اشباع نموده است ...

در نامه اي كه مايزر به يكي از دوستان خود نوشته است مي گويد :

بسيار خوشحالم كه عقيده مرا درباره دعا پرسيده ايد ، زيرا كه من در اين موضوع عقيده محكم و ترديد ناپذير دارم ، نخست ببينيم واقعيات در اين موضوع كدامند ؟ 

در پيرامون ما جهان معنوي وجود دارد  كه ارتباط بسيار نزديكي با جهان مادي دارد . معنويات از انجا بر قرار است كه سياله اي لاينقطع از اين نيرو در ما وارد ميشود ، شدت اين سياله معنوي مدام متغير است، درست مانند نيروي غذايي و مادي كه در بدن ما وارد ميشود متغير است . اما عقيده خود " ويليام جيمز " چنين است :

اگر چه نمي توانم عقيده مردم عادي مسيحي را بپذيرم و يا الوهيتي را كه دانشمندان طريقه اسكولاستيك در قرون وسطي دفاع مي كردند قبول كنم . اما خود را جزء فلاسفه ماوراء الطبيعه خشن مي دانم . در حقيقت من معتقدم كه در اثر ارتباط با عالم غيب نيروي جديدي در اين دنيا حاصل شده و حوادث نو و جديدي را باعث مي گردد .

دسته فلاسفه ظريف به نظر من زود تسليم حكمفرمايي طبيعت شده اند . اين فلاسفه امور طبيعي را دربست و بدون اينكه درباره ارزش ان رسيدگي كنند قبول مي نمايند .

باز هم جيمز مي گويد :

ادمي در اين حال حس مي كند كه نيرويي وارد بدن او ميشود . درست مثل اينكه در افتاب كه مي نشينيم گرمي انرا احساس ميكنيم . از اين رو مي توان به طور موثر استفاده كرد . عينا مانند اينكه از اشعه خورشيد براي اتش زدن قطعه چوبي از ذره بين استفاده مي كنيم ( عرفان و تندرستي)

بنده بارها در تمرينات و مسابقات اين مسئله را تجربه كرده ام ..(مهرافشا )

**********

اخرين ساعات روز عرفه است نقطه اي از زمين به نام صحراي عرفات در مقابل ميلياردها كهكشان و ستارگان بيحد و بيشمار گسترده شده است . افتاب اخرين اشعه خود را بر كوه و تپه ماهور و دشت سوزان عرفات مي افشاند . در چنين فضايي صدا ها و ناله هاي گوناگوني تا ثريا و دورترين كرات و فضاها طنين مي اندازد . صفحه عكاسي جهان طبيعت از قيافه دلهاي مختلفي كه دلها در تپش و دستها به سوي اسمان دارند عكسبرداري ميكند . بعضي رو از خاك بر مي دارند - مرواريدهايي از اقيانوس جان بر گونه هاشان . بعضي ديگر به زانو بر زمين مي افتند ،بارقه ربوبي در دلها و كلمه بارالها بر لبانشان .

گروه ديگري با لباسهاي خاك الود و موهاي ژوليده و چشمان گود رفته ولي شعله هاي رباني درديدگانشان ..

بيابان عرفات همچون رصد گاهي است كه رو به بينهايت نصب شده و با دوربينهاي مختلفي ان بي نهايت را نيايش كنندگان مورد نظاره قرار داده اند ..

.در نقطه اي از اين صحراي ملكوتي شخصي در دامنه كوهي به حالت نيايش در امده . دستها به سوي اسمان ، گاهي تبسمي بر لبانش ، گاهي دانه هاي اشك در چشمان زيبايش ..! تمامي جهان را به يك سو نهاده يا به عبارت ديگر تمامي جهان هستي را به يكباره و به عنوان يك واحد پيش چشم و دل گسترده . بي نهايت پائيني را به بي نهايت فوق به واسطه دل پاك در تماس نهاده است ...

خدايا - اين شخص نيايش كننده كيست ؟

اين شخص جز حسين بن علي (ع) كسي نيست كه با نيايش خود مي خواهد انسان و خدا را بشناسد و نزديكي ان دو را به همديگر بنماياند ...! او با اين نيايش منطقي ترين و واقعي ترين رابطه انسان را با خداوند توضيح ميدهد . اري اين نيايش كننده حسين بن علي (ع) است كه چنين نيايش ميكند :

الهي ، انا فقير في غناي - فكيف لا يكون فقيرا في فقري

خداوندا اگر در عين بي نيازي بوده باشم باز مستمندم در حاليكه سر تا پا احتياجم

الهي انا جاهل في علمي فكيف لا اكون جهولا في جهلي؟

هرچند دانش فرا بگيرم باز در عين دانائيم ، نادانم ، چگونه مي توانم در عين جهل نادان نباشم ؟

بار خدايا اين سرود هميشگي ما است :

قطره اي دانش كه بخشيدي زپيش   

  متصل گردان به درياهاي خويش

الهي ان اختلاف تدبيرك و سرعه طواء مقاديرك منعا عبادك العارفين بك عن اسكون الي عطاء و الياس منك في بلاء...

اي خداي من - اختلاف تدبير و سرعت در هم پيچيدن سرنوشتها با مشيت پيروز تو بندگان عارفت را از اينكه بعطاي موجود و از نوميدي در ناگواريها باز ميدارد ...

عزيز پروردگارا ما دريافته ايم كه :

هر نفس نو ميشود دنيا و ما   

  بيخبر از نو شدن اندر بقا

عمر همچون جوي نو نو ميرسد 

   مستمري مي نمايد در جسد

ما درك كرده ايم كه :

جهان كل است و در هر طرقه العين 

  عدم گردد و لا يبقي زمانين

دگر باره شود پيدا جهاني   

   بهر لحظه زمين و اسماني

و لا تقولن اني فاعل ذالك غذا الا ان يشاء الله

هرگز مگوي من فدا كار را انجام خواهم داد مگر انكه انرا به مشيت الهي مربوط بسازي ...

الهي مني ما يليق بنوئمي و منك ما يليق بكرمك

اي خداي من انچه از من در اين جهان هستي ساخته است مناسب خردي و نا تواني من است و انچه از تو پديدار مي گردد زيبنده عظمت تو ...

الهي وصفت نفسك با للطف و الرلفه قبل وجود صغفي افتمنعني بعد وجود ضعفي ...

بار الها پيش از انكه وجود ضعيفم در جهان هستي نمودار گردد تو خود را با لطف و محبت توصيف فرموده اي ايا پس از انكه وجود ضعيف و ناچيزم ايجاد گشت لطف و محبت خود را از من دريغ خواهي داشت ؟

گر بگيري كيت جستجو كند      

    نقش با نقاش كي نيرو كند

منگر اندر ما مكن در ما نظر   

   اندر اكرام و سخاي خود نگر

ما نبوديم و تقاضامان نبود   

   لطف تو ناگفته ما ميشنود

اي پروردگار عزيز ما - پيش انكه در تاريكي نيستي چراغ هستي را بيفروزي قبل از انكه ماده را بسازي و به حركت در اوري ، تقاضاهاي غريزي و رواني ما را مي دانستي كه براي تنفس هوايي ضرورت دارد ، اگاه بودي توالد و تناسل احتياج به احساس لذت در مقدماتش دارد ...

اري     

ان خداوندي كه معشوق افريد      سرنوشت عاشق از اول بديد

ديگر اصلا براي ما جاي چون و چرا نمانده است ..انگاه در مي يابيم كه كوزه هاي ناچيز الفاظ را كنار گذاشته و دردريايي از نور غوطه ور گشته ام .

اه اي خداي بزرگ ،

راه هموار است و زيرش دامها   

    قحطي معنا ميان  نامها

لفظها ونامها چون دامهاست     

     لفظ شيرين ريگ اب عمر ماست

اي پروردگار لطيف

چنان لطف تو شامل هر تن است    

  كه هر بنده گويد خداي من است

الهي ما اقربك مني و ابعدني عنك و ما ارافك بي فما الذي يحجبني عنك ؟

خداوندا با اين دوري كه من از تو احساس ميكنم و اين فاصله كه من با تو ايجاد كرده ام تو چقدر به من نزديكي ؟ چه مهربان خدايي پس انچه كه حجابي ميان من و تو گشته است چيست ؟

هيچ نيست جز نفس ...


چنان لطف تو شامل هر تن است     

كه هر بنده گويد خداي من است

دوست نزديكتر از من به من است 

    وين عجبتر كه من از وي دورم

چه كنم با كه توان گفت كه او  

   در كنار من و من مهجورم

الهي علمت باختلاف الاثار و تنقلات الاطواران مرادك مني ان تتعرف الي في كل شيء حتي لا اجهلك في شيء ....

از اختلاف نمودها و تحول دائمي پديده ها دانستم كه مي خواهي در هر چيز خود را به من بشناساني تا در هيچ چيز به وجود تو نادان نباشم ...

اري اختلاف مواد و صور جهان طبيعت و دگرگوني دائمي انها از طرق مختلفي ما را به سوي او متوجه ميسازد

صد هزاران ضد ضد را ميكشد    

بازشان حكم تو بيرون ميكشد

از عدمها سوي هستي هر زمان   

هست يارب كاروان در كاروان

باز از هستي روان سوي عدم  

  ميروند اين كاروانها دم به دم

انشا الله كه توانسته باشم اندكي ارزش خون شهدا خصوصا شهداي كربلا و سالار شهيدان عالم حسين بن علي (ع) را ياد اور شده باشم ... والسلام.

عرفان و تندرستی...
ما را در سایت عرفان و تندرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhealth-divinea بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 7:12