به سوی سعادت
(تعمقی بر افکار اخلاقی، عرفانی، تربیتی بزرگان دین)
از قرنها پیش با استناد به چاپ های سنگی متعدد
تهیه، تدوین، تنظیم:
دکتر جهاندار مهر افشا
قسمت پایانی....
فرق بين فقير و گدا و مذمت تكدى
چون فضيلت فقر را دانستى و فايده آن را شناختى، هان تا اشتباه نكنى و هر گدا رافقير ندانى، گدا كسى ديگر و فقير كسى ديگر است.گدا آن است كه: دنيا از او دستبرداشته، و فقير آن است كه: او دست از دنيا برداشته است.و از براى فقير، شرايطى استكه: چنانچه فقير به آنها متصف باشد فضيلت فقر از براى او خواهد بود.
پس بدان كه: سزاوار فقير آن است كه: به فقر و بىچيزى خود راضى باشد.و اگركراهتى از آن داشته باشد بايد مثل اهتحجامتباشد از براى كسى كه حجامتمىكند، اگر چه فى الجمله دردى مىيابد اما به آن راضى و خوشنود است.و آن را ازخدا بداند و به آن جهتبه آن شاد و فرحناك باشد.و در باطن توكل بر خدا داشتهباشد.و اعتماد و وثوق او به خدا باشد.و چنان داند كه خدا قدر ضرورت را به اومىرساند.و به هر چه به او رسد قانع باشد و زيادتى نخواهد.و به اين جهت قطع طمعاز خلق كند.و التفاتى به آنچه در دست مردم است نكند.و حرص بر تحصيل مال از هرجا برسد نداشته باشد.و بر فقر خود صابر و شاكر باشد.
حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمود كه: «فقر نسبتبه بعضى عقوبت است ازجانب خداوند.و نسبتبه بعضى كرامت.و علامت آن فقرى كه كرامت است آن استكه: صاحب خود را خوش خلق مىكند.و مطيع پروردگار مىگرداند.و شكايت از حالخود نمىكند.و خدا را بر فقر خود شكر مىكند.و علامت آن كه عقوبت است آناست كه: صاحب خود را بد خلق مىكند.و معصيت پروردگار را مىنمايد.و شكايتمىكند.و به قضاى الهى راضى نيست».
و از اين حديث مستفاد مىشود كه: هر فقيرى را بر فقر، ثواب نيست، بلكه ثواب وفضيلت از براى فقرى است كه: صاحب آن راضى و شاكر باشد.و به قدر كفاف قانعباشد.و طول امل نداشته باشد.و اما آن كه راضى نباشد، و مايل به بسيارى مال باشد، و آلوده به لتحرص و طمع گردد، و به واسطه طمع و حرص، اخلاق او بد شود، ومرتكب اعمالى گردد كه شيوه اهل مروت و آبرو نباشد، او را ثوابى نيست، بلكهگناهكار است.
و سزاوار فقير آن است كه: اظهار استغنا كند.و پرده بر كار خود اندازد.
و در حديث نبوى وارد است كه: «هر كه فقر خود را بپوشاند خدا او را اجر كسى عطافرمايد كه همه روزها را روزه بگيرد و همه شبها را عبادت كند» .
و فقير را سزاوار آن است كه: با اغنيا مخلوط نشود.و با ايشان همنشينى ننمايد.وايشان را به جهت مال تواضع نكند.بلكه از اين راه به ايشان تكبر كند.
مروى است كه: «حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - و خضر، به يكديگر رسيدند.
حضرت از خضر پرسيد كه: بهترين اعمال چيست؟ گفت: بذل اغنيا بر فقرا به جهت رضاى خدا.حضرت فرمود: از آن بهتر ناز و تكبر فقير استبر اغنيا از راه وثوق واعتماد به خدا.خضر گفت: اين كلامى است كه: بايد با نور بر صفحه رخسار حورنوشت» .
و بايد فقير از گفتن سخن حق مضايقه نكند.و از راه طمع و مدارات با اغنيا از سخن حق اغماض نكند، و چشم نپوشد.و از راه تهيدستى و فقر، در عبادت خدا سستى ننمايد.
و اگر قليلى از قوت او زياده آمد در راه خدا بذل كند.و اين را «جهد مقل» گويند، وثواب آن بيشتر از مالهاى فراوان است كه غنى بذل كند.
حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - روزى فرمودند كه: «يك درهم صدقه مىتواندافضل باشد از صد هزار درهم.شخصى عرض كرد كه: اين چگونه مىشود؟ فرمود:
شخصى از منافع مال خود و زيادتى آن صد هزار درهم تصدق مىكند و مردى دودرهم دارد و به غير از اين هيچ چيز ديگر را مالك نيست و يكى از آن دو درهم را باطيب نفس در راه خدا مىدهد، صاحب يك درهم افضل است از صاحب صد هزاردرهم» .
و بايد فقير زيادتر از قدر حاجتخود را ذخيره نكند.پس اگر كسى باشد كه زيادتراز قوت يك شبانه روز را ذخيره نكند، از جمله صديقين خواهد بود.و اگر از قوت چهلروز زيادتر ذخيره نكند از جمله متقين خواهد بود.و اگر از قوت سال خود زيادترذخيره نكند از صالحين خواهد بود.و اگر از قوت سال زيادتر ذخيره نمايد از زمره فقرا خارج خواهد شد.و از فضيلت فقر محروم است.
و هر گاه كسى فقير باشد و شخصى چيزى به او عطا نمايد، پس اگر آن چيز حراممؤبد باشد، رد آن واجب و قبول آن حرام است.و اگر مشتبه باشد، سنت است كه آن رارد كند و قبول نكند.و اگر حلال باشد، پس اگر به عنوان هديه است مستحب است قبولآن اگر بىمنتباشد، زيرا كه رسول خدا هديه قبول مىفرمودند.و اگر در آن منتباشدترك آن بهتر است.و اگر به عنوان صدقه يا زكوة يا نحو اينها باشد بايد اگر آن فقيرمستحق آن باشد و از اهل آن باشد قبول كند و الا رد كند و اگر بداند كه: آن دهنده، اينرا به جهت صفتى كه در اين فقير گمان كرده به او داده، مثل اينكه: او را سيد دانسته، ياعالم يافته، يا غير اينها و فى الواقع چنين نباشد بايد رد نمايد.و اگر نه هديه باشد و نهصدقه، بلكه به جهتشهرت و خودنمائى و ريا و آوازه داده باشد بهتر آن است كهقبول نكند و رد كند.بلكه بعضى از علماء قبول آن را حرام، و رد آن را واجبدانستهاند.
و مخفى نماند كه آنچه را به فقير مىدهند اگر به آن محتاج باشد و زيادتر از قدرحاجتش نباشد افضل آن است كه: هرگاه از آفاتى كه مذكور شد سالم باشد آن را قبولكند.
حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمودند: ثواب آن كه با وسعتبه فقير عطامىكند بيشتر نيست از آن كه مىگيرد، هرگاه محتاج باشد» .
بلكه در بعضى احاديث نهى شده است از رد آن.و اگر زايد بر قدر حاجتباشد اگرآن فقير، طالب راه آخرت باشد آن زيادتى را رد كند، زيرا كه: آن را خدا به جهتآزمايش و امتحان فرستاده تا ببيند چه مىكند.اما قدر حاجت را به جهت رافت ورحمتبر آن فرستاده.پس در گرفتن آن ثواب است، و اما در قدر زيادتى، يا مبتلا بهمعصيت آن مىشود، يا گرفتار حسابش.
پس سزاوار طالب سعادت، آن است كه: زايد از قدر حاجت قبول نكند، زيرا كه:
نفس، بعد از آنكه مرخص شده كه عهد و پيمان را بشكند به آن عادت مىكند.
بعضى از مجاورين مكه نقل مىكند: «دراهمى چند داشتم كه گذارده بودم در راهخدا انفاق كنم، روزى فقيرى را ديدم كه از طواف مكه فارغ شده به صداى ضعيفىمىگفت: «جائع كما ترى، عريان كما ترى، فماترى فيما ترى يا من يرى و لا يرى» يعنى:
«خدايا! گرسنهام چنانكه مىبينى.و برهنهام چنانكه مىبينى.پس چه مىبينى در اينخصوص كه مىبينى؟ اى كسى كه مىبينى چيزى را كه ديگرى نمىبيند».
مىگويد: نگاه كردم ديدم جامه كهنه دربر داشت كه بدن او را نمىپوشانيد، با خودگفتم: اين كسى است كه بايد دراهم خود را به او دهم.آنها را به نزد او بردم نگاهى بهآنها كرد پنج درهم برداشت و گفت: به چهار درهم آن دو جامه مىخرم و يكى را همخرج مىكنم. و تتمه را رد كرد و گفت: احتياج به آن ندارم.شبى ديگر او را ديدم كه دوجامه نو پوشيده بود، من اندكى از او بددل شدم، متوجه من شد و دست مرا گرفت و بهطواف مشغول شديم تا هفتشوط طواف را تمام كرديم.در هر شوطى ديدم كه پاهاىما بر يك نوع جوهرى از جواهر بود، يك بار بر روى ياقوت راه مىرفتيم.و يك بار برروى مرواريد.و يكبار بر روى زمرد.و يكبار بر طلا.و پاهاى ما تا به كعب به آنها فرومىرفت.پس آن مرد به من گفت: خدا اين همه را به من داد و قبول نكردم و از دستمردم چيزى مىگيرم و معاش مىكنم، زيرا كه: همه اينها ثقل و ابتلاست» .
خلاصه آنكه، قدر حاجت گرفتن افضل است و باعث ثواب رسيدن به آن، كسىاست كه مىدهد.و اعانتبر ثواب هم ثواب است.امر شد به موسى بن عمران كه: «درهر شبى در پيش يكى از بنى اسرائيل افطار كن.گفت: الهى چرا روزى مرا بر دستبنىاسرائيل متفرق كردهاى كه يكى چاشتبه دهد و يكى شام؟ وحى به او رسيد كه:
من با دوستان خود چنين مىكنم و روزى ايشان را به دستبطالين بندگانم قرار مىدهمتا آنها نيز به اين سبب به ثوابى رسند» .
و اما زيادتر از قدر حاجت را بهتر آن است كه نگيرد.بلى اگر خواهد آن را به فقرادهد و بذل كند، گرفتن آن ضرر ندارد.و بايد دفعة انفاق فقرا كند و نگاه ندارد، كه گاهاست نفس در مقام فريب او برآيد.همچنان كه جمعى متصدى خدمت فقرا و متكفلحال ايشان شدند و از اغنيا مىگرفتند و به فقرا مىدادند عاقبت نفس و شيطان با همساخته او را فريفتند.و اين را وسيله جمع مال و تنعم و تلذذ قرار دادند، و به هلاكترسيدند.و سزاوار مؤمن، آن است كه: تا او را ممكن باشد از كسى چيزى خواهش نكندو سؤال ننمايد، زيرا كه: آن متضمن شكوه از خدا، و ذليل كردن خود است.و موجبايذاى آن كسى است كه از او خواهش مىكند، زيرا كه: بسا باشد به خاطر خواه خودچيزى ندهد و بعد از اظهار به او شرم كند و يا خجالت كشد، يا محافظت آبروى خودكند، يا به روى ريا چيزى بدهد.و چنين چيزى معلوم نيست كه شرعا حلال باشد.
و از اين جهتحضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود: «سؤال از مردم از جملهفواحش است» .
و فرمود: «هر كه از مردم سؤال كند و قوت سه روز خود را داشته باشد، روز قيامتخدا را ملاقات كند در حالى كه روى او استخوان خالى باشد و هيچ گوشت نداشته باشد» .
و فرمود كه: «هيچ بندهاى نيست كه يك در سؤال را بر خود بگشايد مگر اينكه خداهفتاد در فقر را بر روى او مىگشايد» .
و فرمود كه: «سؤال، حلال نيست مگر با فقرى كه به هلاكت انجامد، يا قرضى كه به رسوائى كشد» .
روزى طايفهاى از انصار به خدمت آن بزرگوار آمدند و عرض كردند: «يا رسول الله! حاجتى به تو داريم.فرمود: بگوييد.عرض كردند: حاجتبزرگى است.فرمود: بياوريدحاجتخود را.گفتند: مىخواهيم ضامن شوى از براى ما بهشت را.حضرت سر به زيرانداخت، پس سر برداشت و فرمود: ضامن مىشوم به شرطى كه شما هم ضامن شويد ازاحدى چيزى سؤال نكنيد.ايشان تعهد نمودند و همچنين بودند، حتى در سفر تازيانه ازدستيكى مىافتاد از رفيق خود كه پياده بود سؤال نمىكرد كه تازيانه را به او دهد وخود فرود آمده برمىداشت.و اگر بر سفرهاى نشسته بودند و آب به يكى نزديك بودرفيقش از او خواهش نمىكرد كه آب را به او دهد» .
و فرمود كه: «اگر يكى از شما پشته هيزم را بر پشت كشد و بفروشد و آبروى خود رانگاه دارد بهتر است از آنكه سؤال كند» .
در روز عرفه حضرت سيد الساجدين - عليه السلام - در عرفات جمعى را ديدند كهسؤال مىكردند فرمودند: «اينها بدترين خلق خدا هستند.مردم رو به خدا آورده تضرعمىكنند و اينها رو به مردم آورده سؤال مىكنند» .
و حضرت صادق - عليه السلام - فرمود كه: «اگر سائل بداند كه چقدر وزر و وبالدارد، احدى هر آينه از احدى سؤال نمىكند.و اگر آنكه رد مىكند بداند كه رد سائلچقدر بد است احدى سائلى را محروم و رد نمىكند» .
و مخفى نماند كه منعى كه از سؤال شده در صورتى است كه ناچار و مضطر نباشد.واما در صورت اضطرار و احتياج، شكى در جواز آن، و رخصت در آن نيست.و آنچه در ترغيب اعطاء سائل رسيده دلالتبر آن مىكند.
خداى - تعالى - فرموده است:
«و اما السائل فلا تنهر»
يعنى: «اما سائل را از خود مران» .
حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود: رد مكن سائل را و چيزى به او بده،اگر چه نصف خرمائى باشد» .
و فرمود: «از براى سائل، حقى است، اگر چه بر اسبى سوار شده باشد» .
و فرمود: «سائل را رد نكنيد، اگر چه سم سوخته باشد» .
پایان...
تحقیقی بر زیبائی (استتیک)
تهیه و ترجمه از متون قدیمی
دکتر جهاندار مهر افشا
قسمت یازدهم
هنرمندان بزرگ و نوابغ مانند لئونارد دوینچی اژن دلاکروا فلوبر ریشارد واگنر هر یک اطلاعات عمیق در این رشته دانش داشته اند.
از یک لحاظ دیگر اگر شناخت زیبائی منحصر به مطالعات خشک و مجرد نباشد ممکن است علاقه و تمایل تقویت و پرورش ذوق زیبا دوستی را بوسیله تماشای موزه ها شنیدن کنسرتها و دیدن تأترها و امثال آنها در اشخاص بوجود بیاورد.
پس شناخت زیبائی می تواند ذوق زیبا دوستی را تقویت کرده و زیبائی رادر اشکال مختلف خود در نظر شخص دارای ارزش و مقام نماید.
کسیکه جذبه و زیبائی اشیاء و موجودات را با نظر «ارتیستیک» تشخیص می دهد طبیعت را هم دوست داشته و بهتر از دیگران وظایف خود را درباره عالم طبیعت و موجوداتی که در آن زندگی می نمایند انجام خواهد داد و نسبت بآنان حق شناس خواهد بود.
این چنین شخص می تواند عظمت زندگی شرافتمندانه، علو فداکاریهای جوانمردانه و زیبائی تقوی و فضیلت را تشخیص داده و تقدیر نماید.
تعریف هنر
هنر در معنای عام و وسیع خود، عبارت از تطبیق دانش و معرفت نظری است بر عمل. انسان هوش و ذکاء خود را برای تغییر شکل طبیعت بکار می اندازد تا مواد اولیه طبیعی را با اشیاء مفید تبدیل و از اینرو حوائج و نیازهای خود را برطرف سازد.
اینست که بیکن فیلسوف و متفکر انگلیسی می گوید: «هنر عبارت از طبیعت است که انسان بر آن اضافه شده باشد».
معنی حرف اگوست کنت متفکر فرانسوی نیز که می گوید: «علم، پیش بینی و عمل» غیر از این نیست.
ولی ممکن است شخص هوش و ذکاء خود را برای ساختن و بوجود آوردن چیزهائی که هیچگونه فایده ی عملی ندارند وهدف منحصر بفرد آنها عبارت از تسکین واقناع تمایل زیبا دوستی است بکار ببرد.
با در نظر گرفتن این معنی می توان گفت که هنر عبارت از فعالیت و کوششی است که برای ساختن و بوجود آوردن زیبائی بکار برده شود.
نقاش، آهنگ ساز و شاعر هنرمندانی هستند که منظور و هدف آنان عبارت از ساختن و بوجود آوردن آثار زیبا است.
البته نمی توان گفت که هر اثر هنری، هر اثری که از دست و فکر هنرمندی بیرون می آید بالضروره زیبا خواهد بود.
پس این حرف لالو را که می نویسد: « هر چه ارتیستیک است زیباست» نمی توان قبول کرد. چقدر بناها، تابلوها، مجسمه ها، آهنگها و شعرها سراغ داریم که هیچگونه زیبائی نداشته بلکه زشت هم هستند.
پس هر هنرمند نمی تواند همیشه به منظور و آرزوی نهائی خود برسد. ولی شک نیست که همیشه زیبائی را هدف خود قرار می دهد.
در استتیک یاشناخت زیبائی همیشه کلمه ی هنر در معنی دوم یعنی محدود و خاص که در بالا ذکر شد استعمال می شود. پس می توان گفت که مقصود از هنر در اینجا عبارت از مجموع هنرهای زیباست.
ادامه دارد...
عرفان و تندرستی...