به سوی سعادت
(تعمقی بر افکار اخلاقی، عرفانی، تربیتی بزرگان دین)
از قرنها پیش با استناد به چاپ های سنگی متعدد
تهیه، تدوین، تنظیم:
دکتر جهاندار مهر افشا
قسمت هفتاد و پنجم
نگاهى بر زهد پيامبر (ص) و على (ع)
و بعد از اين ديده بگشاى و نظر كن در طريقه رفتار پيغمبر آخر الزمان، كه واسطهوجود زمين و آسمان است.و زهد آن جناب را ملاحظه كن كه بعد از بعثت در مدتى كهآن سرور در دنيا بود هيچ صبحى او و اهلبيتش سير نشدند مگر آنكه در شام گرسنهبودند. و هيچ شامى سير نشدند مگر آنكه صبح آن گرسنه به سر بردند.و آن حضرت واهلبيت او خرماى سير تناول نفرمودند مگر بعد از فتح خيبر.و خواب آن بزرگوار برروى عبائى بود كه آن را دوتا كردى و بر آن خوابيدى.كه شبى آن را چهارتا كردند وحضرت بر آن خوابيد چون بيدار شد فرمود: مرا از بيدارى شب باز داشتيد.بارى عبا رابرداريد و دو تا كنيد.
و بسى اتفاق افتاد كه آن برگزيده خدا جامه خود را بيرون كرده بود كه بشويد كهبلال اذان نماز مىگفت و حضرت جامه ديگر نداشت كه بپوشد و به نماز بيرون رود.
و زهد زاهد على الاطلاق، و سرور زاهدان آفاق على بن ابيطالب - عليه السلام - از آنمشهورتر كه محتاج بيان باشد.در نزد دوست و دشمن به صحت پيوسته كه آن حضرتهرگز از طعامى سير نخوردى.و ريزههاى نان جوى كه خرد شده بودند مىخوردند.ونان و خورش نمىخوردند.و اگر مىخوردند منحصر بود به نمك يا سركه.و اگر از آنترقى مىنمودند قدرى شير مىخوردند.و آن حضرت را انبانى بود كه ريزههاى نانجو - و به روايتى سبوس جو - در آن بود و آن را ميل مىفرمود.و گاه بود كهشبانه روزى به يك كف از همان سبوس كه به دهن مىريختند اكتفا مىنمودند.و پيوستهجامه درشت كهنه پوشيدى، كه مشتمل بر پينههاى بسيار مىبود.و گاهى جامه خود را بهليف خرما پينه مىنمود.و گاهى به پاره پوستى كهنه.و مكرر مىفرمود كه: على را بازينت دنيا چه كار است.و چگونه خود را راضى كنم به لذتى كه فانى است، و نعمتى كهغير باقى است؟ و همچنين زهد ائمه راشدين و اكابر صحابه و تابعين و غير ايشان از بزرگان دين وعلماء صالحين در كتب احاديث و تواريخ مسطور است، و در السنه و افواه مذكور.حتىاينكه بعضى از ايشان بودهاند كه: پنجاه سال يا شصتسال كه مدت حيات ايشان بودهجامه خواب نيفكندند.و ديگى از براى ايشان بر سر آتش ننهادند.و فرش بر روى زمين نيفكندند.و اهل خانه خود را به ساختن طعامى امر نكردند.بلكه شبها را بر پا ايستادند.و رخسارهاى خود را بر زمين فرش كردند آب ديدههايشان بر رخسارشان جارى و باپروردگارشان در مناجات و زارى بودند.
يكى از سلاطين ده هزار درهم از براى يكى از بزرگان دين فرستاد.او رد كرد.عيال اوبا او به گفتگو آمد.گفت: مثل من و مثل شما مانند شخصى است كه گاو كارى داشت و بهآن زراعت مىكرد، چون پير شد و از كار افتاد آن را ذبح كرد تا از پوست آن منتفعگردد.و همچنين شما مىخواهيد كه مرا در اين پيرى ذبح كنيد، پس، از گرسنگى بميريد بهتر است از اينكه مرا ذبح نمائيد.
و زهد بعضى به مرتبهاى بود كه در شبهاى گرم كه به عبادت ايستادى مكانى را طلبكردى كه نسيم سحر به آنجا نوزيدى تا مبادا اندكى افاقه از براى او حاصل شود.
ديگرى را سبوى شكستهاى بود كه آب در آن بود، آن را از آفتاب بر نمىداشت وآب گرم را مىآشاميد.و مىگفت: كسى كه لذت آب سرد را يافت مفارقت از دنيا بر اومشكل است.
پس اى دوستان! از مستى هوا و هوس هشيار شويد.و ضديت ميان دنيا و آخرت رابشناسيد.و متابعت آنانى كنيد كه از حقيقتحال آگاه هستند.و خود را از لذتهاى فانيهدنيا باز گيريد.جان من! اگر چه اين بر تو شاق است، اما چند روزى بيش نيست.و به اندكوقتى، زمان آن به سر مىرسد.و تا چشم برهم مىزنى رفته است.
به عمرى كو بود پنجاه يا شصت چه بايد صد گره بر پاى خود بست
نه پنجه سال اگر پنجه هزار است سرش برنه كه هم ناپايدار است
چو نبود در جهان پاينده چيزى نيرزد ملك عالم يك پشيزى
احوال ياران و برادران و دوستان و رفيقان را ملاحظه كن كه: همگى رفتند و در زيرخاك خفتند.از آنچه اندوختند با خود چه بردند. و به كه سپردند؟ و از عيش و تنعمچه طرف بربستند؟ و چه ثمر چيدند؟ تو گوئى خوابى بود يا خيالى.
ببين چون گرفتند از ما كنار رفيقان پيرار و ياران پار
برفتند و رفت از جهان نامشان نيارد كسى ياد از ايامشان
شب و روز بى ما بيايد بسى كه از روز ما ياد نارد كسى
بسى دوستان بر زمين پا نهند كه بىباك پا بر سر ما نهند
بيايد بسى در جهان سوگ و سور كه ما خفته باشيم در خاك گور
جهان را بسى بگذرد صبح و شام كه از ما نباشد در ايام نام
دريغا كه تا چشم بر هم زنى در اين عالم از ما نبينى تنى
پس اى جان برادر! مشقت در اين مدت اندك را تحمل كن، زيرا كه: عاقل، زحمتچند روزى را به جهت استراحت دائمى بر خود گوارا مىبيند.
درجات و اقسام زهد
چون فضيلت صفت زهد را دانستى.و مرتبه آن را شناختى.بدان كه: از براى آن سهدرجه و هفت قسم است.
و درجات آن ادنى و اوسط و اعلى است.
و اقسام آن، زهد فرض و زهد سلامت و زهد فضل و زهد معرفت و زهد خائفين وزهد راجين و زهد عارفين است.
درجه اول: كه «ادنى» باشد، آن است كه: دل آدمى ميل و محبتبه دنيا داشته باشدو ليكن آن را كند به مجاهده و مشقت ترك كند.
درجه دوم: كه «اوسط» است، آن است كه: اگر چه فى الجمله دنيا قدرى در نظر اوداشته باشد و ليكن آن را در جنب آخرت و نعيم آن، حقير مىشمارد.و به اين جهتبه «طوع» و رغبت، دنيا را ترك كند، مثل كسى كه يك درهم نقد را دستبردارد كه فردادو درهم عايد او شود.و صاحب اين مرتبه اگر چه ترك دنيا بر او شاق نيست، اما بازچنان مىداند كه از چيزى دستبرداشته و معاوضه كرده است.بلكه چون اندكانتظارى را از براى وصول به آخرت ضرور است گاه است عجب به خود كند.
درجه سوم: كه درجه اعلى است، آن است كه: دنيا در نظر او مطلقا قدرى نداشتهباشد.و آن را هيچ بداند، و «لا شىء» شمارد، و به اين جهتبه شوق و رغبت از آنكناره كند.مانند: كسى كه از دانه پشكلى بگذرد و يك دانه «ياقوت رمانى» بگيرد.
چنين شخصى هم، چنين نمىداند كه معاوضه كرده است و از چيزى دستبرداشته است.
و باعث اين مرتبه، كمال معرفتبه حقيقت دنيا و آخرت است، زيرا كه: صاحبمعرفت كامل، يقين دارد كه: دنيا نسبتبه آخرت پستتر است از پشكل نسبتبهياقوت.بلكه قطع نظر از آخرت مىداند كه: دنيا خود، به غير از مثل پشكل، چيزديگرى نيست.
و ارباب معرفت گفتهاند كه: كسى كه دنيا را به جهت آخرت ترك كند، مثل كسىاست كه: مىخواهد داخل خانه پادشاهى شود، و سگى در آن خانه باشد كه ممانعتكند، لقمه نانى پيش او بيندازد و سگ را به آن مشغول كرده داخل خانه شود.و خود رابه خلوت خاص رسانيده و غايت تقرب از براى او هم رسد، به حدى كه حكم او درجميع مملكت پادشاه نافذ شود.
و ببين چنين شخصى آيا به جهت آن لقمه نانى كه به سگ داده - كه آن هم از خواننعمت آن پادشاه بود - توقع عوضى از پادشاه دارد؟ و دنيا چون آن لقمه نان است كهاگر آن را مىخورد تا در دهن او بود قليل لذتى مىبرد و بعد از آن ثقل آن در معدهاشباقى و آخر به نجاست گنديده منتهى مىشود.بلكه نسبت دنيا از براى هر شخصى اگر چههزار سال عمر كند نسبتبه نعيم آخرت بسيار كمتر است از لقمه نان نسبتبه مملكتدنيا.بلكه عمر هزار سال را با نعمت تمام دنيا هيچ قدرى نسبتبه آخرت نيست، چهجاى اين چند روزه كوتاه «مشوب» به انواع آلام و ناخوشيها كه همه آنها در نظر خودهيچ مقدارى، و در چشم اخيار، اعتبارى ندارند. آرى:
آنچه در اين مائده خرگهى ست كاسه آلوده و خوان تهى ست
هيچ نه در محمل و چندين جرس هيچ نه در كاسه و چندين مگس
چشمه سرابست فريبش مخور قبله صليبست نمازش مبر
بگذر ازين مادر فرزند كش آنچه پدر گفتبر آن دار هش
منزل فانى ست قرارش مبين باد خزان استبهارش مبين
قسم اول: كه «زهد فرض» بوده باشد، آن است كه: جميع آنچه را خدا حرام كردهاست ترك كند.
قسم دوم: كه «زهد سلامت» باشد، آن است كه: از همه امور مشتبه نيز اجتنابنمايد.
ادامه دارد...
تحقیقی بر زیبائی (استتیک)
تهیه و ترجمه از متون قدیمی
دکتر جهاندار مهر افشا
قسمت ششم
استتیک از لحاظ علم وظائف الاعضاء
اگوست کنت که روانشناسی قدیم را جزوی از متافیزیک دانسته و می خواست علوم مثبت را جانشین آن نماید، در مطالعه حالات و کیفیات نفسانی نه تنها بعلم الاجتماع، بلکه بعلم وظائف الاعضاء نیز متوسل گردیده است.
در تعقیب او عده ئی از متفکرین تصور کرده اند که شناخت زیبائی را باید بویژه از لحاظ علم وظائف الاعضاء مورد بحث و تحقیق قرار داد. زیبائی و هر چیز زیبا در بدن و اعضاء بدن انسان تأثیر مخصوصی داشته و یکنوع حظ جسمانی و عضوی در او تولید می نماید.
باید با مطالعه و تحقیق اعصاب چشم و گوش که در برابر امواج نور و رنگها و تموجات صدا دار متأثر می شوند علل و چگونگی حظ مزبور را پیدا کرد. (این علت سالها علاقه بنده به رشته تناسب اندام است (مهر افشا))
در نیمه قرن دوم گران آلن یکی از متفکرین انگلیس طرفدار عقیده بالا و معتقد بود که زیبا چیزی است که «موجب حد اکثر تحریک و حداقل خستگی اندام گردد».
عالم و روانشناس معروف آلمان هلم هولتز و همکار اوبروک کوشیده اند اصول تکنیک هنر را با مربوط و وابسته کردن آن به فیزیولوژی حواس اپتیک واکوستیک روشن تر سازند. بالاخره در فرانسه اژن ورن نیز طرفدار نظریه بالا بوده و در آن باب به تحقیقات و مطالعات پرداخته است.
دانشمند اخیر آثار اخلاقی هنر و زیبا را خارج از دائره تحقیقات و آزمایش های علمی دانسته و معتقد است که باید به مدد کشفیات فییکی در باب نور و رنگها و صداها و تحقیقات علم وظائف الاعضاء درباره چگونگی ساختمان و طرز عمل اندام باصره و سامعه، علت و چگونگی حظ استتیک یعنی حظی را که از دیدن و شنیدن آثار زیبا در چشم و گوش تولید می شود، بدست آورد.
البته نظریه بالا از این لحاظ که جنبه فیزیکی و بیولوژی شناخت زیبائی را اهمیت می دهد قابل ملاحظه و دقت است.
درست است که این نوع حظ نیز مانند عواطف دیگر نفسانی با تغییرات جسمانی توأم بوده و حظ چشم و گوش مستلزم، بعضی از شرایط عضوی است بدون شک دانستن اپتیک و آکوستیک و کالبد شناسی چشم درباره نور و سایه و خطوط و روابط آنها و مناظر و رنگها و تأثیر آنها در یکدیگر برای نقاشی بسیار مفید است. ولی از لحاظ دیگر نمی توان منکر شد که تأثیر معنوی و اخلاقی آثار زیبا نیز اهمیت زیاد دارد یعنی حظی که از تماشا و شنیدن آثار زیبا در انسان تولید می شود علاوه بر جنبه مادی و عضوی جنبه معنوی نیز دارد که ورن آنرا به مسامحه گذرانده است. بویژه کنار گذاردن روانشناسی در این مورد و عدم مراجعه بآن دور از انصاف و غیر قابل قبول است زیرا باید دانست که آثار و علائم و شرایط عضوی و جسمانی هر چه باشد، حظی که زیبائی طبیعی و یا هنری در شخص ایجاد می نماید بیش از هر چیز یک حالت و کیفیت نفسانی است که هر کس در باطن و عالم درونی خویش، احساس و ادراک نموده و می تواند و باید اول بوسیله وجدان خود مطالعه نماید.
پس به پسیکوفیزیولوژی که رابطه اندام و وجدان را مورد مطالعه قرار می دهد باید مراجعه کرد نه به فیزیولوژی محض و خالص.
خلاصه همانطوریکه نمی توان شناخت زیبائی را تنها از لحاظ علم وظایف الاعضاء مطالعه کرد همانطور هم نمی توان در مطالعه آن از پسیکوفیزیولوژی صرف نظر نمود.
ادامه دارد...
عرفان و تندرستی...
برچسب : سعادت, نویسنده : mhealth-divinea بازدید : 47