به سوی سعادت
(تعمقی بر افکار اخلاقی، عرفانی، تربیتی بزرگان دین)
از قرنها پیش با استناد به چاپ های سنگی متعدد
تهیه، تدوین، تنظیم:
دکتر جهاندار مهر افشا
قسمت هفتاد و هشتم
مفاسد غنا و بىنيازى
از رذايل متعلقه به قوه شهويه، صفت غنا و بىنيازى است.
و آن عبارت است از: آماده بودن جميع آنچه از اموال، صاحب آن به آن محتاجاست.و از براى اين صفت، مراتب بىنهايت است.و چنين نيست كه: هر غنا و ثروتىمذموم، و از صفات رذيله باشد.
و از براى غنا اقسامى چند است:
يكى: كسى است كه: نهايتسعى مىكند در جمع مال، و زحمت مىكشد درتحصيل آن.و هر گاه از دست او بيرون رود محزون و غمناك مىگردد.
دوم: شخصى است كه: تعب و زحمتى در جمع آن نمىكشد و ليكن خدا ثروتى بهاو داده است و به آن شاد و خوشحال است.و چنانچه چيزى از او تلف شود اندوهناكمىگردد.
سوم: كسى كه نه زحمتى در جمع آن كشيده و نه به بودن آن شاد، و نه از رفتن آنغمناك مىگردد، و ليكن خدا دولتى به او داده است.و به آن شاكر و راضى است ووجود و عدمش مساوى، يا وجودش در نظر او بهتر است.اما نه اينكه اگر تمام شودغصه و اندوه به او راه يابد.و نيز آن شخصى كه غنى است، يا همه مال او حلال استياحرام هم دارد، در دادن حقوق واجبه يا مستحبه يا تقصير مىكند يا نه. و اين اقسام كه مذكور شد بعضى از آنها مذموم و از صفات رذيلهاند و بعضى ديگرچنين نيستند.بلى غالب آن است كه: از براى غير صاحبان نفوس قدسيه قويه مطلقا ازخطر و آفتسالم نباشد.و از اين جهت است كه حق - سبحانه و تعالى - مىفرمايد:
«ان الانسان ليطغى ان رآه استغنى»
يعنى: «به درستى كه انسان چون خود را غنى وبىنياز ديد، سركشى و طغيان مىكند» .
و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - به بلال فرمود كه: «ملاقات كن خدا را درحالتى كه فقير باشى.و ملاقات مكن او را در حالتى كه غنى باشى» .
و فرمود كه: «فقراى امت من، پانصد سال پيش از اغنياى ايشان داخل بهشتخواهند شد» .
و فرمود: «مطلع شدم بر اهل بهشت، اكثر ايشان را ديدم از فقرا بودند.و مطلع شدمبر دوزخ، اكثر اهل آن را اغنيا يافتم» .
و مروى است كه: «هيچ روزى نيست مگر اينكه ملكى در زير عرش ندا مىكند كه:
اى فرزند آدم! چيز كمى كه تو را كفايت كند بهتر است از چيز بسيارى كه تو را سركش و طاغى كند» .
فقر و اقسام آن
بدان كه ضد غنا، فقر است.و آن بر دو قسم است:
اول: فقر حقيقى، و آن عبارت است از: احتياج«كائنا ما كان» .
و اين فقر از براى هرموجودى غير از واجب الوجود ثابت است.و مقابل آن، غناى مطلق است، كهمخصوص ذات احديت است.و به اين فقر و غنا در كتاب خدا اشاره شده است كه:
«انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى...».
دوم: فقر اضافى، و آن عبارت است از: احتياج به بعض از ضروريات.و اين فقرىاست كه در اينجا مذكور مىشود.
و فقير به اين به چهار قسم است:
يكى آنكه: مال دنيا را دوست دارد.و نهايت رغبتبه آن دارد.و نهايت تعب ورنج در طلب آن مىكشد.و از هر ممرى كه حاصل شود مضايقه ندارد، و ليكن چيزىبه دست او نمىآيد.و اين را فقير حريص گويند.
دوم آنكه: آنكه مالدارى را از بىچيزى دوستتر داشته باشد، و ليكن محبت او بهمال به مرتبهاى نيست كه خود را به مشقت و زحمت افكند، و از حرام مضايقه نداشتهباشد، بلكه اگر بىزحمتيا به اندك طلبى كه مانع عبادت او نشود و چيزى به دست اوآيد خوشحال مىگردد.و اين را فقير قانع مىنامند.
سوم آنكه: مطلقا رغبت و محبتى به مال نداشته باشد و آن را نخواهد، بلكه از آنمتاذى و گريزان باشد، و اگر مالى به او رسد از آن اعراض كند.و اين را فقير زاهدگويند.
چهارم آنكه: نه محبتى به مال داشته باشد، نه كراهتى از آن، نه از مال داشتن شادباشد و نه اگر مالى بيابد از آن اعراض كند، بلكه وجود و عدم مال نزد او مساوى باشد.
و به غنا و فقر هر دو راضى باشد.نه از غنا روگردان باشد و نه از فقر و احتياج خائف وترسان.نه اگر مال بيابد مشغول هوا و هوس شود و نه اگر نيابد پريشان خاطر گردد وشكايت كند.و چنين شخصى اگر مال همه دنيا را داشته باشد از براى او ضرر ندارد.ومال در پيش او مثل هوا خواهد بود، كه بام و فضاى خانه او را فرا گرفته و به او ضررنمىرساند.و نه از آن شاد و نه از آن كراهت دارد.بلكه به قدر ضرورت نفس كشيدن ازآن منتفع مىگردد.و به احدى در آن بخل نمىورزد.و خود و غير خود را در آنمساوى مىبيند.و چنين شخصى را فقير مستغنى راضى، يا فقير عارف بايد نامند.ومرتبه اين شخص، از مرتبه زاهد بالاتر است.و زاهد از ابرار است ولى چنين شخصى ازمقربين است، زيرا كه: زاهد از دنيا كراهت دارد، پس دل او مشغول كراهت دنياست.
همچنان كه دل حريص، مشغول محبت آن است.و هر چه دل را مشغول كند حجابىاست ميان بنده و خدا.و ليكن دل مشغول به بغض دنيا بهتر است از دل مشغول به حبآن.و دوم، مثل كسى است كه: بر خلاف راه مقصود برود و از مقصود غافل باشد.واول، چون كسى است كه: راه مقصود را طى كند، و ليكن از مقصود غافل شود.و ازبراى اين حالت منتظره، به غير از زوال غفلت نيست. به خلاف اول، كه اگر غفلت اوزايل شود بايد مدتها از آن راهى كه رفته برگردد تا به راه مقصود افتد.
اگر كسى گويد كه: شكى نيست كه انبيا و اوليا، فقر را طالب بودند و از غنا كراهت داشتند و از مال دنيا گريزان بودند، - همچنان كه از اخبار مستفاد مىشود - .
پس بايدمرتبه ايشان نازلتر از مرتبه فقير مستغنى باشد.و دل ايشان مشغول باشد.جواب گوييمكه: از اخبار بيش از اين برنمىآيد كه: ايشان از مال دنيا نفرت و كناره مىكردند، نهاينكه عداوت و بغض به آن داشتند و دل ايشان مشغول بوده به كراهت آن.مانند كسىكه به قدر تشنگى آب از نهر بياشامد و بقيه را اعتنا نكند.و بر فرض اظهار كراهت و تنفراز دنيا و مال، به جهت تنبه ساير مردمان بوده، همچنان كه مىبينيم: پدر، از لب حوض بهكنار مىجهد تا طفل او بترسد و حذر كند.و افسونگر در برابر اولاد خود از مار فرارمىكند كه آنها نيز بترسند.نه اينكه خود از مار خوفى داشته باشد.و مخفى نماند كه:
بعضى از اين اقسامى كه از براى فقر ذكر كرديم ممدوح، و بعضى مذموم است.واختلاف اخبارى كه در خصوص فقر رسيده كه در بعضى مدح آن شده و در بعضى ذمآن، به جهت اختلاف اقسام آن است.
ادامه دارد...
تحقیقی بر زیبائی (استتیک)
تهیه و ترجمه از متون قدیمی
دکتر جهاندار مهر افشا
قسمت نهم
صفات و مشخصات شناخت زیبائی
چنانکه از گفته های گذشته استنباط می شود شناخت زیبائی هم مانند علم اخلاق و منطق مبتنی بر روانشناسی است.
فیلسوف معروف آلمانی وندت دانشهای مزبور را علوم دستوری نامیده است. زیرا به جای مطالعه ی امور و پدیده ها و استنتاج قوانین به تعیین ارزش آنها پرداخته و قواعد و دستورهائی وضع می نماید.
شک نیست در اینکه استتیک ارزش آثار زیبا را تعریف کرده زیبائی را بر زشتی ترجیح داده و شاهکار ها را از آثار متوسط جدا می سازد همانطوریکه شخص خود را ملزم به قبول صحت یک استدلال و یا نظریه و یا برتری عدالت بر ظلم و اجحاف می بیند در تحت تأثیر یک عامل و نیروی داخلی نیز زیبائی اثری را اعلام می دارد. کانت از دستورهای مطلق که حاکم بر عمل هستند گفتگو کرده و تکلیف اخلاقی را مثال می آورد. بعضی ها معتقد شده اند که در شناخت زیبائی هم دستورهای ذوقی موجود است.
ولی باید دید آیا دانش مزبور می تواند قواعد و دستورهائی وضع نماید که با بکار بردن آنها هر هنرمندی می تواند آثار زیبائی از خود بیادگار گذارده و یا اشخاص بی اطلاع آثار ذیقیمت را از آثار معمولی تشخیص بدهند.
بعضی ها به پرسش بالا جواب مثبت داده و دستورهائی نیز برای هر نوع هنر معین کرده اند که هر هنرمند باید آنها را مراعات نماید. مثلاً ابه ابین یاک و بوالو برای تراژدی قواعدی معین کرده اند. همچنین در اواخر قرن 19 فردینان برنت یر قواعد اصولی «مستقل از تمایلات شخصی» برای انتقاد وضع و مطابق آنها آثار نویسندگان گذشته و معاصر خود را انتقاد نموده اند. با وجود این نمی توان گفت که برای ایجاد آثار هنری قواعد معینی موجود است.
اینگونه قواعد نمی تواند قواعد و دستورهای کلی و عمومی و قابل تطبیق به تمام هنرها باشد.
زیرا در قسمت های آینده خواهیم دید که تعریف زیبا و به طریق اولی تعلیم چگونگی ایجاد آن، چقدر مشکل است. همچنین نمی تواند قواعد مختص بیک نوع هنر باشد زیرا دانشمندان شناخت زیبائی منکر انواع کاملاً مشخص و لایتغیر هنر هستند.
تاریخ نشان نمی دهد که هنرمندان بی مایه و بی استعداد با بکار بردن قواعد معینی آثاری از خود بیادگار گذارده باشند که با آثار هنرمندان نابغه و با استعداد که از قواعد مزبور بی اطلاع بوده و یا عمداً آنها را کنار گذارده اند برابری نماید.
هنرمندانی را می شناسیم که تمام قواعد موضوعه را مراعات کرده اند معهذا آثار آنان را هیچکس جزو شاهکارها نشمرده است جذبه و لطف آثار زیبا را که از فکر هنرمندان واقعی بیرون آمده باشد نمی توان تحت فرمول و قواعد در آورده و بیان کرد:
شاپلن در مقدمه کتاب خود «لاپسل» مدعی شده که تمام قواعد شعر حماسی را بکار بسته با وجود این باید اعتراف کرد که اثرش هیچگونه ارزش ادبی ندارد.
ادامه دارد....
عرفان و تندرستی...
برچسب : سعادت, نویسنده : mhealth-divinea بازدید : 60