به سوی سعادت
(تعمقی بر افکار اخلاقی، عرفانی، تربیتی بزرگان دین)
از قرنها پیش با استناد به چاپ های سنگی متعدد
تهیه، تدوین، تنظیم:
دکتر جهاندار مهر افشا
قسمت شصت و هفتم
مفاسد پيروى از شهوت فرج
و اما دوم: كه پيروى شهوت فرج، و حرص بر مجامعتباشد، پس شكى نيست كهخود فى نفسه امرى است قبيح و منكر، و در نظر ارباب عقول، مستهجن و مستنكر.
عقل كه كارفرماى مملكتبدن استبه واسطه آن مقهور و «منكوب» ، و قوه عاقله كهمخدوم قوا و حواس است، خادم و مغلوب مىگردد.تا كار به جائى مىرسد كه همتانسان بر تمتع، از «جوارى» و نسوان «مقصور» ، و از سلوك آخرت مهجور مىشود.
بلكه بسا باشد كه قوه شهويه چنان غلبه نمايد كه قوه دين را مضمحل و خوف خدارا از دل زايل نموده، آدمى را به ارتكاب فواحش بدارد.و اگر كسى را قوه واهمهغالب باشد اين شهوت او را به عشق بهيمى منجر مىسازد.و آن ناخوشىاى است كه:
عارض دلهاى بيكار، كه از محبتخداوندگار خالى، و از همت عالى برى باشندمىشود.
و بر كسى كه دشمن خود نباشد لازم است كه: خود را از مبادى شهوت كه فكر ونظر كردن باشد محافظت نمايد و احتراز كند، زيرا كه: بعد از هيجان قوه شهويه نگاهداشتن آن صعوبتى دارد.و اين اختصاص به شهوت ندارد، بلكه محبت هر امر باطلى ازجاه و مال و اهل و عيال و غير اينها چنين است.
پس اگر آدمى ابتدا در آنها فكر نكند و ملتفت مبادى آنها نشود، دفع آنها درنهايتسهولت و آسانى مىشود.و اگر پيش آنها را نگرفت و داخل در آنها شد ديگرنگاهداشتن خود امرى استبسيار مشكل.
و مثال آن، مانند كسى است كه: عنان مركبى را در دست داشته باشد و آن مركببخواهد داخل مكانى شود، ابتدا در نهايتسهولت مىتواند عنان را گرفته مانع آن شود.
و اما كسى كه ابتداء خود را محافظت ننموده، مانند كسى است كه: مركب را رها كندتا داخل جائى شود و بعد دم آن را گرفته بخواهد از عقب بيرون كشد.ببين تفاوت ره ازكجاست تا به كجا! در اول، به اندك التفاتى ممانعت ميسر گردد، در آخر به صد جانكندن دست ندهد.
پس كسى كه طالب نجات خود باشد بايد در ابتداى كار، احتياط كند، كه به آخرش مبتلا نشود.و احمق طايفهاى هستند كه: با وجود اينكه شهوت ايشان قوى استبازدر صدد تناول غذاها و معاجين مقويه باه هستند تا جماع بيشتر كنند.و ايشان مانندكسانى هستند كه مبتلا به چنگ سباع درنده شده باشند و در بعضى اوقات كه آن سباعاز او غافل شوند حيلههايى كنند كه آنها را به هيجان و حمله آورد.و چگونه كسى كه ازعقلا محسوب باشد چنين امرى مىكند و حال اينكه علاوه بر مفاسد دينيه كه بر افراطدر وقاع مترتب مىشود به تجربه رسيده كه هر كه منقاد اين شهوت گردد و به تهييج زنان و تجديد ايشان و خوردن غذاهاى مقويه و معاجين «مبهيه» سعى در قوت و هيجان شهوت نمايد البته لاغر و نحيف، و در اكثر اوقات مريض و ضعيف، و عمر او كوتاه است.
و بسا باشد كه: دماغ او مختل، و عقل او فاسد گردد.و اين شهوت را تشبيه كردهاند:
به عامل ظالمى كه پادشاه او را «مطلق العنان» كند، و او را از ظلم كردن منع نكند.و اوبه تدريج اموال رعايا را بگيرد تا ايشان را مستاصل كند، و به فقر و فاقه مبتلا سازد.و بهيكباره همه ايشان هلاك شوند، يا از مملكت پادشاه متفرق شده مملكت را ويران گذارند.
پس هرگاه پادشاه عقل، قوه شهويه را بر مملكتبدن مسلط سازد و آن را بر حداعتدال ندارد جميع مواد صالحه، كه از غذا هم مىرسد و بايد به جميع اعضا منقسمگردد، و بدل ما يتحلل شود، به مصرف خود مىرساند و همه را منى مىكند، و سايراعضا بىغذا مىماند، و به تدريج ضعيف مىگردند، و به زودى اجزاى ملك بدن از هممىپاشد.
و چون آفات اين شهوت، خارج از حد احصا، و باعث هلاكت دين و دنيا است،اخبار بسيار در مذمت آن وارد شده.
حتى آنكه در بعضى از روايات رسيده كه: «چون ذكر مرد برخاست دو ثلث عقل اومىرود» .
و در تفسير قول خداى - تعالى :
«و من شر غاسق اذا وقب»
وارد شده كه يعنى: ازشر ذكر، هرگاه برخيزد يا داخل شود.
و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «خدا هيچ پيغمبرى از گذشتگان رابرنينگيخت مگر آنكه شيطان اميد داشت كه او را به مهلكه زنان افكند و هلاك سازد.و من از هيچ چيز نمىترسم اين قدر كه از زن» .
و فرمود كه: «بپرهيزيد از فتنه زنان.و اول فتنه بنىاسرائيل به واسطه زنان بود» .
مروى است كه: «شيطان گفت: زن، نصف لشكر من است، و آن از براى من تيرىاست كه به هر جا مىافكنم خطا نمىشود.و زن محرم اسرار من، و رسول من است» .
زن و اژدها هر دو در خاك به جهان پاك ازين هر دو ناپاك به
عزيزان را كند كيد زنان خوار به كيد زن مبادا كس گرفتار
و شك نيست كه اگر شهوت فرج نبودى زنان بر مردان تسلط نيافتندى.پس افراط دراين شهوت هلاك كننده فرزند آدم است.هان، هان! تا مغرور نگردى به اينكه پيغمبرخدا زنان بسيار خواست.
كار پاكان را قياس از خود مگير گرچه باشد در نوشتن شير شير
آشنايان ره عشق درين بحر عميق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
اگر تمام دنيا از آن او بودى لحظهاى دل او را مشغول نساختى، و ساعتى به فكر آننپرداختى.چنان آتش شوق و محبتخدا در كانون سينه همايونش افروخته بود كه: اگرگاه گاهى آبى بر آن نريختى، دل او آتش گرفتى، و از آنجا سرايتبه جسم مباركشكردى، و اجزاى وجود مسعودش را از هم پاشيدى.و جنبه تجردش چندان غالب بودكه اگر گاهى خار و خس ماديات به دامن او نياويختى يكباره از عالم ماديات گريختى،و طاير روحش به اوج عالم قدس پرواز نمودى.
به اين جهت، آن جناب زنان متعدده خواستند و نفس مقدس خود را به ايشانمشغول ساختند كه فى الجمله التفاتى به دنيا از براى او هميشه باشد و از كثرت استغراقدر «لجه بحر» شوق الهى منجر به مفارقت روح مقدسش نگردد.و به اين جهتبودكه: هرگاه كثرت استغراق، او را فروگرفتى و از باده انس سرشار گشتى، دست مبارك برران عايشه مىزد و مىفرمود:
«كلمينى يا حميرا اشغلينى يا حميرا»
يعنى: «اى عايشه با من سخن گوى، و مرا مشغولدنيا كن» .
و به اين سبب بود كه بعضى از زوجات آن جناب، كه به تقدير رب الارباب به تزويجآن حضرت آمده بودند در نهايتشقاوت بودند تا به جهت كثرت شقاوت دنيويه آنها غالب باشد و توانند فى الجمله مقاومتبا جنبه قدسيه آن حضرت نمايند، و روح پاكشرا به جانب دنيا جذب نمايند.و چون ايشان آن سيد انس و جان را مشغول ساختندىفى الجمله آن حضرت به اين عالم التفات مىكرد، وليكن چون جبلت آن حضرت، انسبا پروردگار بود، و التفات به خلق، عارضى بود كه از براى بقاى حيات، خود را به آنمىداشتند هروقت كه مجالست او با اهل دنيا به طول مىانجاميد دلتنگ مىشد وشكيبائى در او نمىماند و مىفرمود:
«ارحنا يا بلال»
يعنى: اذان بگوى، و ما را از اشتغال به دنيا راحت انداز.
و مخفى نماند كه معالجه افراط در اين شهوت بعد از تذكر مفاسد و يادآورى معايبآن، اين است كه: قوه شهويه را به گرسنگى ضعيف كنى.و آنچه باعث هيجان شهوتمىشود، از: خيال زنان و تصور ايشان و نگاه كردن و سخن گفتن و خلوت نمودن با آنهااحتراز كنى.و اقواى اسباب هيجان اين شهوت، اين چهارتا است.و از اين چهارتا، تاثيرنظر كردن و خلوت نمودن بيشتر است.و از اين جهتخداى - تعالى - فرمود:
«قل للمومنين يغضوا من ابصارهم»
يعنى: «به مؤمنين امر كن كه ديدههاى خود رابپوشند» .
و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «نظر كردن، تير زهر آلودى استاز تيرهاى شيطان، هر كه خود را از آن نگاهدارد به جهتخوف خدا، خدا او را عطا فرمايد ايمانى كه حلاوت آن را در دل خود بيابد» .
و از يحيى بن زكريا پرسيدند كه ابتداى زنا و منشا آن چيست؟ گفت: «نگاه كردن و آرزو نمودن» .
يعنى خيال و تصوركردن.
و حضرت داود - عليه السلام - به پسر خود فرمود كه: «اى فرزند من! در عقب شيرراه برو ولى در عقب زن راه مرو» .
و ابليس لعين گفته است كه: «نگاه كردن كمان قديم من است.و تيرى است كه هرگزآن را خطا نمىكنم» .
و چون نظر كردن باعث هيجان شهوت مىشود، شريعت مقدسه، حرام كرد نظركردن هر يك از مرد و زن را به ديگرى.و حرام نمود شنيدن مردان و زنان سخنان يكديگر را مگر در حال ضرورت.و همچنين حرام شد نظر كردن مردان به پسران «امرد» ، اگر از شهوت باشد.و از اين جهت، بزرگان دين و اخيار در اعصار احتراز مىنمودند از نظر كردن به روى پسران امرد.و به اين سبب بود كه سلاطين اسلام، كهپناه مذهب و دين، و «حصن حصين» شرع و آئيناند، و حكام ديندار و علمائى كهحكم ايشان نافذ بود، در اعصار و «امصار» از تردد زنان در كوچه و بازار بدونحاجت و ضرورت، و از اجتماع ايشان در عيدگاهها و مساجدى كه موجب نظر كردنبه مردان و مظنه فتنه و فساد مىبود منع مىنمودند.
پس كسى كه در صدد محافظت دين و دنياى خود باشد بايد از نظر كردن به نامحرم وتصور ايشان و تكلم و خلوت با زنان اجتناب تمام نمايد.
ادامه دارد....
عرفان و تندرستی...
برچسب : سعادت, نویسنده : mhealth-divinea بازدید : 61