به سوی سعادت60

ساخت وبلاگ

به سوی سعادت

(تعمقی بر افکار اخلاقی، عرفانی، تربیتی بزرگان دین)

از قرنها پیش با استناد به چاپ های سنگی متعدد

تهیه، تدوین، تنظیم:

دکتر جهاندار مهر افشا

قسمت شصت

علائم و نشانه‏هاى تكبر و تواضع

زنهار، تا فريب نفس و شيطان را نخورى.و خود را صاحب ملكه تواضع، و خالى از مرض كبر ندانى، تا نيك مطمئن شوى و خود را در معرض آزمايش و امتحان در آورى،زيرا كه: بسيار مى‏شود كه آدمى ادعاى خالى بودن از كبر را مى‏كند، بلكه خود نيز چنان‏گمان مى‏كند ولى چون وقت امتحان مى‏رسد معلوم مى‏شود كه اين مرض در خفاياى‏نفس او مضمر است و فريب نفس اماره را خورده و خود را بى‏كبر دانسته، و به اين‏جهت از معالجه و مجاهده دست كشيده.

و از براى هر يك از كبر و تواضع علاماتى چند است كه آدمى به آنها امتحان، وحالت نفس او از كبر و تواضع شناخته مى‏شود.

و علامت اول آنكه: چون با اقران و امثال خود در مساله‏اى از مسائل، گفتگومى‏كند اگر حق بر زبان ايشان جارى شود، و آنچه او گويد مطابق واقع نباشد اگر اعتراف‏به آن كرد و از اينكه او را بر حق آگاه ساختند و از غفلت‏برآوردند اظهار شكرگزارى‏ايشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شكرگزارى مشكل نبود پس اين علامت آن تواضع‏است.و اگر قبول حق از ايشان و اعتراف بر آن گران باشد و اظهار بشاشت و خرمى‏نتواند نمود معلوم است كه تكبر دارد.و بايد بعد از تامل در بدى عاقبت آن، در خباثت‏نفس خود تامل كند و در صدد معالجه برآيد و خود را بر آنچه گران است‏بر او از قبول‏حق و اعتراف بدان و شكرگزارى حق گويان بدارد.و مكرر اقرار به عجز و قصور خودكند.و به گوينده حق دعا كند و او را آفرين و ستايش گويد، تا اين صفت از او رفع شود.

و بسا باشد كه در خلوت مضايقه از قبول حق ندارد وليكن در حضور مردم بر اوگران باشد، در اين وقت، كبر نخواهد داشت وليكن مبتلا به مرض ريا خواهد بود و بايدآن را معالجه نمايد به نحوى كه در مرض ريا بيايد.

علامت دوم آنكه: چون به محافل و مجامع وارد شود بر او گران نباشد كه امثال واقران بر او مقدم نشينند و او فروتر از ايشان نشيند، و مطلقا تفاوتى در حال او نكند.وهمچنين در وقت راه رفتن، مضايقه نداشته باشد كه عقب همه راه رود.و اگر چنين‏باشد، صفت كبر ندارد.و اگر بر او گران باشد، متكبر است و بايد چاره خود كند، وزير دست امثال خود بنشيند و عقب ايشان راه رود تا از اين مرض خلاص گردد.

حضرت صادق - عليه السلام - فرمودند كه:

«تواضع آن است كه: آدمى در مكانى كه پست‏تر از جاى او باشد بنشيند.و به جائى كه پائين‏تر از جاى ديگر باشد راضى شود.وبه هر كه ملاقات كند سلام كند.و ترك مجادله كند، اگر چه حق با او باشد.و نخواهدكه او را بر تقوى و پرهيزكارى مدح كنند» .

و بعضى از متكبرين طالب صدر، مى‏خواهند امر را مشتبه كنند عذر مى‏آورند كه‏مؤمن نبايد كه خود را ذليل كند.و بعضى از متشبهان به اهل علم متمسك مى‏شوند كه: علم را نبايد خوار كرد.و اين از فريب شيطان لعين است.

اى بيچاره مسكين! بعد از آنكه جمعى در مجلس از امثال و اقران تو باشد، چه ذلتى‏است در زير دست آنها نشستن؟ و چه خوارى از براى علم است؟ سخن از كسانى است‏كه آنها نيز مثل تو هستند، يا نزديك به تو.اين عذر اگر مسموع باشد در جائى است كه‏اگر مؤمنى در مجمع اهل كفر باشد، يا صاحب علمى در مجمع فساق و ظلمه حاضرشود.علاوه بر اين، اگر عذر تو اين است، چرا اگر اتفاقا در جائى زير دست نشستى‏متغير الحال مى‏شوى و مضطرب مى‏گردى؟ بلكه گاه است‏خود را چون كسى تصورمى‏كنى كه عيبى بر او ظاهر شده.به يك بار زير دست نشستن، ذلت ايمان و علم به وجودنمى‏آيد.هزار مسلمان و عالم را مى‏بينى كه انواع مذلت‏به ايشان مى‏رسد چنان متغيرنشوى كه به يك «گز»  زمين جايت تفاوت كند، و چنان مى‏دانى كه اين حرمت ايمان وعلم است.نه چنين است، بلكه اين از شايبه شرك و جهلى است كه در باطن تو است.وبعضى از متكبرين هستند كه: چون وارد مجمعى مى‏شوند و در صدر، جائى نمى‏بيننددر صف «نعال‏»  مى‏نشينند، با وجود اينكه ميان صدر، وصف نعال جاى و مكان خالى‏بسيار است.يا بعضى اراذل را ميان خود و ميان كسانى كه در صدرند مى‏نشانند كه‏بفهمانند كه اينجا كه ما نشسته‏ايم نيز صدر است، يا اينكه ما خود از صدر گذشته‏ايم.

و گاه است در زاويه‏اى كه صدر قرار داده‏اند جا نيست زاويه ديگر مقابل آن را درصف نعال رو به خود مى‏كند و مى‏نشيند.و بسا باشد در راه رفتن چون ميسر نشود كه‏مقدم بر همه شود اندكى خود را پس مى‏كشد تا فاصله ميان او و پيش افتادگان حاصل‏شود.و اينها همه نتيجه كبر و خباثت نفس، و اطاعت‏شيطان است.و اين بيچارگان، اين‏اعمال را مى‏كنند به جهت عزت خود و نمى‏دانند كه زيركان، به خباثت نفس ايشان‏برمى‏خورند.

تيز بينانند در عالم بسى واقف‏اند از كار و بار هر كسى

علامت‏سيم آنكه: پيشى گرفتن در سلام كردن بر او گران نباشد.پس اگر مضايقه داشته و توقع سلام از ديگران داشته باشد متكبر خواهد بود.و عجب آنكه جمعى كه‏خود را از جمله اهل علم مى‏دانند سواره در كوچه و بازار مى‏گذرند و از پيادگان ونشستگان چشم سلام دارند! و حال آنكه سزاوار آن است كه: ايستاده بر نشسته، و سواره بر پياده سلام كند.اف بر ايشان كه يكى از سنن سنيه پيغمبر آخر الزمان را آلت‏تكبر خود قرار داده‏اند.

علامت چهارم آنكه: چون فقير بى‏نوائى او را دعوتى نمايد اجابت كند و به مهمانى‏او يا حاجتى ديگر كه از او طلبيده برود.و به هت‏حاجت رفقا و خويشان، به كوچه وبازار آمد و شد نمايد.اگر اين بر آن گران باشد تكبر دارد.و همچنين ضروريات خانه‏خود را از آب و هيمه و گوشت و سبزى و امثال اينها را از بازار خريده خود بردارد و به‏خانه آورد، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متكبر.و اگر در خلوت مضايقه‏نداشته باشد و در نظر مردم بر او گران باشد مبتلا به مرض ريا خواهد بود.

حضرت امير المؤمنين - صلوات الله عليه - فرمودند كه:

«برداشتن چيزى و به خانه‏آوردن به جهت عيال، از كمال مردى چيزى كم نمى‏كند» .

«روزى آن سرور يك درهم گوشت‏خريدند و بر گوشه رداى مبارك گرفته به خانه‏مى‏بردند بعضى از اصحاب عرض كردند يا امير المؤمنين! به من ده تا بياورم.فرمود:

صاحب عيال، سزاوارتر است كه بردارد» .

و مروى است كه: «حضرت امام صادق - عليه السلام - مردى از اهل مدينه را ديد كه‏چيزى را از براى عيال خود خريده بود و مى‏برد، چون حضرت را ديد شرم كرد.

حضرت به او فرمود كه: از براى عيالت‏خريده‏اى و برداشته‏اى؟ به خدا قسم كه اگر اهل‏مدينه نبودند هر آينه دوست داشتم كه من نيز از براى عيال خود چيزى بخرم و بردارم‏» .

و ظاهر آن است كه: چون در آن وقت از امثال آن بزرگوار اين نوع رفتار متعارف‏نبود، و در نظر مردم قبيح مى‏نمود، و موجب عيب كردن مردمان و غيبت كردن ومذمت نمودن ايشان مى‏شد، به اين جهت آن حضرت اجتناب مى‏فرمودند.و از آنجامستفاد مى‏شود كه: چنانچه امرى به حدى رسد كه ارتكاب آن در عرف قبيح باشد وباعث اين شود كه مردم به غيبت‏كردن صاحب آن مشغول شوند، ترك كردن آن بهتراست.و اين نسبت‏به اشخاص و ولايات و عصرها مختلف مى‏شود، پس بايد هر كس‏ملاحظه آن را بكند.و مناط آن است كه: به حد قباحت و مذمت رسد.پس هان، تافريب خود را نخورى و تكبر را به اين واسطه مرتكب نشوى.

علامت پنجم آنكه: بر او پوشيدن جامه‏هاى سبك و درشت و كهنه و چرك گران‏نباشد، كه اگر در بند پوشيدن لباس نفيس، و بر تحصيل جامه فاخر حريص باشد و آن را شرف و بزرگى داند متكبر خواهد بود.

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه:

«اين است و جز اين نيست كه من‏بنده‏اى هستم كه بر روى خاك مى‏نشينم و چيزى مى‏خورم، و جامه پشمينه مى‏پوشم، وشتر را مى‏بندم، و انگشتان خود را مى‏ليسم، و چون بنده‏اى مرا بخواند اجابت مى‏كنم. پس هر كه طريقه مرا ترك كند از من نيست‏» .

و مروى است كه: «سيد انبياء - صلى الله عليه و آله - پيراهنى را پوشيده بودند و دروقت وفات آن حضرت بيرون آوردند، از پشم بود و دوازده وصله داشت، كه چندوصله آن از پوست گوسفند بود».

«به سلمان گفتند كه: چرا جامه نو نمى‏پوشى؟ گفت: من بنده هستم هر وقت آزادشوم خواهم پوشيد» .

و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «جامه كم قيمت و پست پوشيدن‏از ايمان است‏» .

«سيد اولياء در زمان خلافت ظاهريه، جامه‏اى بسيار كهنه كه بر آن پينه بسيار بودپوشيده بود، بعضى از اصحاب با او عتاب كرد. حضرت فرمود: در آن چند فايده‏هست: يكى آنكه: مؤمنين، اقتدا به من مى‏كنند و چنين رفتار مى‏كنند.و ديگر آنكه: دل‏را خاشع مى‏كند و از كبر پاك مى‏گرداند» .

علامت‏ششم آنكه: با كنيزان و غلامان خود در يك سفره طعام خورد و با ايشان‏همخوراكى كند، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متكبر.

شخصى از اهل بلخ روايت كند كه: «با سلطان سرير ارتضا، على بن موسى الرضا - عليه و على آبائه و اولاده التحية و الثناء - در سفر خراسان همراه بودم روزى سفره حاضر كردند، پس حضرت همه ملازمان خود از خادمان، و غلامان سياه را بر سفره جمع كردند، من عرض كردم: فداى تو شوم اگر سفره جدائى از براى ايشان قرار دهى بهتر است.فرمود: ساكت‏باش، به درستى كه: خداى همه يكى و دين همه يكى و پدر ومادر همه يكى است، و جزاى هر كس را به قدر عمل او مى‏دهند» .

و مخفى نماند كه: امتحانات و آزمايشهاى كبر و تواضع، منحصر به اينها نيست،بلكه اعمال و آثارى ديگر بسيار هست، مانند اينكه: بخواهد كسى در پيش او بايستد.

حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمودند كه: «هر كه خواهد مردى از اهل آتش‏را بيند نگاه كند به مردى كه نشسته و در برابر او طايفه‏اى ايستاده باشند» .

بعضى از صحابه نقل كرده‏اند كه: «احدى در نزد اصحاب پيغمبر از آن سرور عزيزترو محترم‏تر نبود چون نشسته بودند و حضرت وارد مى‏شد به جهت او از جاى‏بر نمى‏خاستند چون مى‏دانستند كه آن حضرت از آن كراهت دارد.

و از جمله علامات كبر اين است كه: تنها در كوچه و بازار نرود و خواهد كه ديگرى‏همراه او باشد.و بعضى متكبرين هستند كه چون كسى را نيابند، سواره راه روند.

مروى است كه: «هر كه كسى در عقب او راه رود مادامى كه چنين است دورى او ازخدا زياد مى‏شود» .

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - بعضى اوقات با اصحاب راه مى‏رفتند واصحاب را پيش مى‏انداختند و خود ميان ايشان راه مى‏رفتند» .

و باز از جمله علامات كبر اين است كه: از زيارت كردن بعضى اشخاص مضايقه‏كند، اگر چه در زيارت آنها فايده‏اى از براى او باشد.و مضايقه كند از همنشينى فقرا ومريضان و آزارداران.

مروى است كه: «مردى آبله بر آورده بود و آبله او چرك برداشته و پوست آن رفته‏بود و بر حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - داخل شد در وقتى كه آن حضرت به چيزخوردن مشغول بودند، آن شخص پهلوى هر كه نشست از پيش او برخاست، حضرت اورا پهلوى خود نشانيد و با او چيزى خورد» .

«روزى آن حضرت با اصحاب، چيزى مى‏خوردند، مردى كه ناخوشى مزمنى‏داشت و مردم از او متنفر بودند وارد شد، حضرت او را بر پهلوى خود نشانيد و فرمود:چيزى بخور» .

و علامات ديگر از براى كبر بسيار است كه كبر به آن شناخته مى‏شود.و طريقه ورفتار سيد انبيا - صلى الله عليه و آله - جامع جميع علامات تواضع، و خالى از همه‏شوايب كبر بود، پس سزاوار امت او آنكه اقتدا به او نمايند.

ابو سعيد خدرى كه از اصحاب حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - بود روايت كرده كه: «آن حضرت خود علف به شتر مى‏داد.و آن را مى‏بست.و خانه را مى‏رفت.وگوسفند را مى‏دوشيد.و نعلين خود را پينه مى‏كرد.و جامه خود را وصله مى‏نمود.و باخدمتكاران چيز مى‏خورد.و چون خادم از دست آسيا كشيدن خسته مى‏شد آن‏حضرت خود آسيا مى‏كشيد.و از بازار چيزى مى‏خريد و به ست‏يا به گوشه جامه خودمى‏گرفت و به خانه مى‏آورد.و با غنى و فقير و كوچك و بزرگ مصافحه مى‏كرد.و به‏هر كه بر مى‏خورد از كوچك و بزرگ و سياه و سفيد و آزاد و بنده، از نمازگزاران،ابتداء به سلام مى‏كرد.جامه خانه و بيرون او يكى بود.هر كه او را مى‏خواند اجابت‏مى‏كرد.و پيوسته ژوليده و غبار آلوده بود.به آنچه او را دعوت مى‏كردند حقيرنمى‏شمرد، اگر چه هيچ بجز خرماى پوسيده نمى‏بود.صبح از براى شام چيزى نگاه‏نمى‏داشت و شام از براى صبح چيزى ذخيره نمى‏كرد.سهل المؤنه بود.خوش خلق وكريم الطبع و گشاده رو بود.و با مردمان نيكو معاشرت مى‏كرد تبسم كنان بود بى‏خنده، واندوهناك بود بى‏عبوس.در امر دين، محكم و شديد بود بى‏سختى و درشتى با مردمان.

متواضع و فروتن بود بى‏مذلت و خوارى.بخشنده بود بى‏اسراف.مهربان بود به جميع‏خويشان و اقارب.قريب بود به جميع مسلمانان و اهل ذمه.دل او رقيق بود و پيوسته سربه پيش افكنده بود.و هرگز اين قدر چيز نمى‏خورد كه «تخمه‏»  شود.و هيچ وقت دست‏طمع به چيزى دراز نمى‏كرد» .

تواضع و فروتنى

مذكور شد كه ضد صفت كبر، تواضع است.و آن عبارت است از: شكسته نفسى، كه‏نگذارد آدمى خود را بالاتر از ديگرى بيند.و لازمه آن، كردار و گفتار چندى است كه‏دلالت‏بر تعظيم ديگران، و اكرام ايشان مى‏كند.و مداومت‏بر آنها اقوى معالجه است ازبراى مرض كبر.و اين از شرايف صفات، و كرايم ملكات است.و اخبار در فضيلت آن‏بى‏نهايت است:

حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه:

«هيچ كس تواضع نكرد مگر اينكه خدا او را بلند گردانيد» .

ز خاك آفريدت خداوند پاك پس اى بنده افتادگى كن چو خاك

تواضع سر رفعت افرازدت تكبر به خاك اندر اندازدت

بعزت هر آنكو فروتر نشست به خوارى نيفتد زبالا به پست

بگردن فتد سركش و تند خوى بلنديت‏بايد بلندى مجوى

مروى است كه: «خداوند يگانه به موسى - عليه السلام - وحى كرد كه: من قبول مى‏كنم نماز كسى را كه از براى عظمت من تواضع كند.و بر مخلوقات من تكبر نكند.ودر دل خود خوف مرا جاى دهد.و روز را به ذكر من به پايان رساند.و به جهت من خود را از خواهشهاى نفس باز دارد» .

روزى حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - به اصحاب خود فرمودند كه:

«چرا من‏حلاوت عبادت را در شما نمى‏بينم؟ عرض كردند كه: چه چيز است‏حلاوت عبادت؟ فرمود كه: تواضع‏» .

و از آن حضرت مروى است كه: «چهار چيز است كه خدا كرامت نمى‏كند مگر به‏كسى كه خدا او را دوست داشته باشد:

يكى صمت و خاموشى، و آن اول عبادت است.

دوم توكل بر خدا.

سيم تواضع.

چهارم زهد در دنيا» .

و نيز از آن جناب مروى است كه:

«هر كه فروتنى كند از براى خدا، خدا او رابر مى‏دارد.و هر كه تكبر كند خدا او را مى‏افكند.و هر كه قناعت كند خدا او را روزى‏مى‏دهد.و هر كه اسراف كند خدا او را محروم مى‏گرداند.و هر كه بسيار ياد مرگ كندخدا او را دوست مى‏دارد.و هر كه بسيار ياد خدا كند خدا او را در بهشت در سايه خودجاى دهد» .

حضرت عيسى - عليه السلام - فرموده است كه:

«خوشا به حال تواضع كنندگان دردنيا، كه ايشان در روز قيامت‏بر منبرها خواهند بود» .

خداى - تعالى - به داود - عليه السلام - وحى فرمود كه:

«همچنان كه نزديكترين مردم‏به خدا متواضعان‏اند، همچنين دورترين مردم از خدا متكبران‏اند» .

مروى است كه: «سليمان پيغمبر - عليه السلام - هر صبح بر بزرگان و اغنياء و اشراف مى‏گذشت تا مى‏آمد، به نزد مساكين، پس با ايشان مى‏نشست و مى‏گفت: مسكينى هستم‏با مساكين نشسته‏» .

و مروى است كه: «پدر و پسرى از مؤمنين بر حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - وارد شدند حضرت برخاست و ايشان را اكرام نمود و بر صدر مجلس نشانيد و خود دربرابر آنها نشست و فرمود كه: طعامى آوردند و خوردند سپس قنبر آفتابه و طشتى‏آورد تا دست ايشان را بشويد، حضرت از جاى برجست و آفتابه را گرفت كه دست آن‏مرد را بشويد آن مرد خود را بر خاك ماليد و عرض كرد كه: يا امير المؤمنين چگونه‏راضى شوم كه خدا ما را بيند و تو آب به دست من بريزى؟ حضرت فرمود: بنشين ودست‏خود را بشوى خدا تو را و برادرى از شما را مى‏بيند كه هيچ فرقى نداريد وبرادرتان مى‏خواهد به جهت‏خدمت تو در بهشت ده برابر همه اهل دنيا به او كرامت‏شود.پس آن مرد نشست پس حضرت فرمود كه: قسم مى‏دهم تو را به حق عظيمى كه‏من بر تو دارم كه مطمئن دست‏خود را بشوى همچنان كه اگر قنبر آب به دست تومى‏ريخت.پس حضرت دست او را شست...» .

از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: تواضع، اصل هر شرف وبزرگى نفيس، و مرتبه بلندى است.و اگر تواضع را زبانى بود كه مردم مى‏فهميدند، ازحقايق عاقبتهاى پنهان خبر مى‏داد.و تواضع آن است كه: از براى خدا و در راه خداباشد و ماسواى اين مكر است.و هر كه از براى خدا تواضع و فروتنى كند خدا او راشرف و بزرگى مى‏دهد بر بسيارى از بندگانش.و از براى اهل تواضع، سيمائى است كه‏ملائكه آسمانها و دانايان اهل زمين ايشان را مى‏شناسند.و از براى خدا هيچ عبادتى‏نيست كه آن را بپسندد و قبول كند مگر اينكه در آن تواضع است.و نمى‏شناسد آنچه‏در حقيقت تواضع است مگر بندگان مقربى كه به حدانيت‏خدا رسيده‏اند.

خداى - تعالى - مى‏فرمايد كه: بندگان خدا كسانى‏اند كه در روى زمين با تواضع راه‏مى‏روند.و خداوند - عز و جل - بهترين خلق خود را به تواضع امر فرمود و گفت:

«و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين‏»

و تواضع مزرعه خشوع و خضوع وخشيت و حياست.و شرف تام حقيقى سالم نمى‏ماند مگر از براى كسى كه متواضع باشددر نزد خدا» .

و حضرت امام حسن عسكرى - عليه السلام - فرمود كه: «هر كه تواضع كند در دنيا ازبراى برادر مؤمن خود پس او در نزد خدا از جمله صديقان است.و حقا كه او از شيعيان‏على بن ابى طالب است‏» .

 

فايده: مذموم بودن ذلت و خوارى

سابق بر اين مذكور شد كه: هر صفت فضيلتى وسط است و دو طرف افراط و تفريط‏آن مهلك و مذموم است.پس صفت تواضع حد وسط است و طرف افراط آن صفت‏كبر است - كه مذكور شد - و طرف تفريط آن ذلت و پستى است.

پس همچنان كه كبر مذموم است، همچنين خوار و ذليل كردن خود نيز مذموم ومهلك است، زيرا كه: از براى مؤمن جايز نيست كه خود را ذليل و پست كند.پس اگرعالمى مطاع، كفشدوزى بر او وارد شود آن عالم از جاى خود برخيزد و او را در مكان‏خود بنشاند و درس و تعليم را به جهت‏حرمت او ترك كند و چون برخيزد تا در خانه‏در عقب او بدود، خود را ذليل و خوار كرده است، و از طريقه مستقيمه تجاوز نموده‏است.و طريقه محموده و عدالت، آن است كه: به طريقى كه مذكور شد تواضع كند ازبراى امثال و اقران خود و كسانى كه مرتبه ايشان نزديك به اوست.و اما تواضع عالم ازبراى بازارى، آن است كه: با او بنشيند و نيك سخن گويد.و به طريق مهربانى با او تكلم‏كند.و دعوت او را اجابت كند.و در قضاى حاجت او سعى كند.و خود را بهتر از اونداند، به جهت‏خطر خاتمه و امثال اينها.

و مخفى نماند كه: آنچه مذكور شد از مدح تواضع و فروتنى، نسبت‏به كسانى است‏كه متكبر نباشند.اما كسى كه متكبر باشد، بهتر آن است كه: تواضع او را نكنند، زيرا كه:

فروتنى و ذلت از براى كسى كه متكبر باشد موجب پستى و ذلت‏خود است و باعث‏گمراهى آن متكبر، و زيادتى تكبر او مى‏شود.و بسا باشد كه اگر مردم تواضع او رانكنند و بر او تكبر كنند متنبه شود و تكبر را ترك كند.

و از اين جهت است كه حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «هر گاه‏متواضعين امت مرا ببينيد، از براى ايشان تواضع كنيد.و هر گاه متكبرين را ببينيد بر ايشان‏تكبر كنيد، به درستى كه اين باعث مذلت و حقارت ايشان مى‏شود» .

ادامه دارد...

تعمی در بحران فرار مغزها

تهیه، تدوین، تنظیم:

دکتر جهاندار مهر افشا

قسمت یازدهم

نتایج دروغین نظام آموزشی

تنگ چشمان نظر به میوه کنند!

روزی که سعدی (علیه الرحمه) فرمود: « تنگ چشمان نظر به میوه کنند، ما تماشا کنان بستانیم» هیچ نظری به نظامیه ها نداشت، و خیال می کنم به مخیله اش هم خطور نمی کرد که روزگاری کسی این بیت را راجع به سیستم آموزشی ما (علیه ما علیه) به کار برد.

کنار جنگل هرزه ی سیستم آموزشی ما، گل خانه ای کوچک ساخته ایم، یبا تهویه ی آمریکایی و آب یاری قطره ای و کود شیمیایی باغ بان های چشم آبی. شب نم صبح گاهی برگ های این گل خانه را با دست مال کلینکس کانادایی پاک می کنیم، مبادا که لرزشان بگیرد و آماده شان می کنیم برای آب پرتقال ساعت ده صبح و از این قبیل.... آخر فصل هم یکی دو جعبه، میوه ی صادراتی استحصال می کنیم و به اسم میوه ی جنگلی به خلق می اندازیم....

سالی یک بار توی بوق و کرنا می کنیم که افتخار آفرینان این ملک چند مثقالی طلا و نقره از آوردگاه جهانی صید نموده اند و ترانه ی «گل می روید به باغ، گل می روید...» هم می خوانیم و .... همین! از المپیادها می نویسم.

محض خاطر این قلم، یک بار هم که شده، پس از استماع خبر محیرالعقول بازگشت این افتخار آفرینان در اخبارهای سراسری صدا و سیما و روزنامه ها، سری به سایت های خبرگزاری روی اینترنت بزنید و ببینید که آیا این خبر را در تیترهای سی. ان. ان و بی. بی.سی و الجزیره و غیر این ها پیدا می کنید؟ هرگز، اما راه نمایی می کنم. تنها راه تان این است که به سراغ موتورهای جست و جو بروید تا یکی دو خبر ریز از این واقعه ی درشت کشف کنند! امتحانکی را بسیار بزرگ کرده ایم و مسخره تر آن که آن را به عنوان محصول سیستم آموزشی خود معرفی می کنیم. بعد هم آن ها را بدون کنکو به دانش گاه می فرستیم؛ کنکوری که مرغ جشن و عزا شده و هر جایی که کم می اوریم سرش را می بریم که برای مسولان ارزان است و برای مردم، گران....

اولاً خود المپیادهای جهانی، به قاعده ای که به ما گفته اند اهمیت جهانی ندارند. نشان گر هیچ چیز خاصی هم نیستند. این نخبه گان به هیچ وجه نشان گر سطح متوسط تحصیلی نیستند و اتفاقاً انحراف معیار در کشور ما بسیار بیش تر از سایر ممالک دنیاست. فاصله ی دانایی طلای المپیاد ما، با متوسط سطح تحصیلی بسیار زیاد است. بیش ترین درصد مدال آوران المپیاد، در بسیاری از سال ها همه ی ایشان دانش آموخته های سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان هستند. که اصالتاً وظیفه اش نخبه پروری بوده و شاگردانش هیچ ارتباطی با سیستم آموزشی همه گانی کشور نداشته اند. در ثانی، المپیادها در دوره های اول، نخبه گان باهوش و مستعدی بودند که گزین می شدند، اما در این روزگار با افزایش کلاس های تقویتی، برخی از آن ها دوپینگی هایی هستند که برای فرار از کنکور راهی دیگر پیدا کرده اند. متخصصان حل مسأله، آن هم به صورت تک بعدی، نه آدم هایی علمی....

سومین نکته ای که راجع به المپیادها باید نوشت، از دو تای قبلی اهمیت بیشتری دارد. افتخار در المپیاد، هم بستگی وثیقی با بالا بودن سطح علمی نخبه گان نیز دارند. مدال آور المپیاد فیزیک، تازه اگر دوپینگی نباشد، یک حل المسائل قوی است و تا فیزیکدان شدن راه بسیار زیادی در پیش دارد. ما فقط او را در میان این جنگل یافته ایم و به گل خانه برده ایمش. برای پرروش و رشد و شکوفایی اش کار خاصی انجام نداده ایم. ما نخبه یابی کرده ایم و نه نخبه پروری....

و تازه چه گلی به سر همین نخبه می زنیم؟ یکی دو ماه بعد ازمسابقه، تازه به شرط این که نتیجه ی خوبی گرفته باشد، یکی دو تا مصاحبه و لوح تقدیر و حضور در پیشگاه معاون مدیر کل شخم وزارت فلان و استماع نصایح پدرانه ی مسئولان و.... همین. ... سال بعدی ها که امتحان می دهند، سال قبلی ها در زباله دان تاریخ دست و پا می زنند. از فضای ایزوله ی گل خانه درش می آوریم و دوباره پرتش می کنیم وسط جنگل. البته این قانونی طبیعی است. شکی هم در آن نیست. اما آیا ما فرصت شکوفایی را برای او و امثال او فراهم می آوریم؟

***

از المپیادها می نوشتم. هر مسابقه ی علمی ای- خاصه با جوایز فریبنده ای مثل ورود بدون کنکور به دانش گاه- بعد از مدت کمی شور و شوق و جذابیتش از بین می رود. دلیلش هم روشن است: آن جایزه ی فریبنده اهمیت بیشتری پیدا می کند از مسیری که برای آن جایزه می بایست پیموده شود. در حالی که طراح این جایزه را پیش بینی کرده بود تا پیمودن این مسیر را جذاب تر کند!

پیش از این کنکور سراسری، سال دوازدهم را فنا کرده بود. یعنی در سال آخر، شرکت در هیچ برنامه ی خارج درستی برای یک بچه ی سال آخری ممکن نبود. با فشرده ترین رقابت در کنکور این یک سال، دو سال شد. حالا المپیادها هم به همین ترتیب یکی دو سال جلوتر بچه ها را فنا می کنند. یعنی اگر امروز کسی برود و در مدرسه ای خاصه برای دانش آموزان قوی یک برنامه ی مطالعاتی فیزیک و ریاضی بگذارد، هیچ دانش آموزی در آن شرکت نمی کند، مگر این که حدس بزند که این برنامه به کار کنکور یا المپیاد می خورد. یعنی در نگاه کلان، المپیادها شور و شوق علمی را در مدارس پایین می آورند. یعنی این گل خانه نه خود چیز ذی قیمتی است و نه از آن فایده ای به جنگل سیستم آموزشی می رسد.... و در این میان، تنگ چشمان به میوه کنند، ما تماشاکنان بستانیم!

ادامه دارد......

 

عرفان و تندرستی...
ما را در سایت عرفان و تندرستی دنبال می کنید

برچسب : سوی,سعادت, نویسنده : mhealth-divinea بازدید : 51 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 6:45