به سوی سعادت62

ساخت وبلاگ

به سوی سعادت

(تعمقی بر افکار اخلاقی، عرفانی، تربیتی بزرگان دین)

از قرنها پیش با استناد به چاپ های سنگی متعدد

تهیه، تدوین، تنظیم:

دکتر جهاندار مهر افشا

قسمت شصت و دوم

فصل: علائم و نشانه‏هاى تكبر و تواضع

زنهار، تا فريب نفس و شيطان را نخورى.و خود را صاحب ملكه تواضع، و خالى از مرض كبر ندانى، تا نيك مطمئن شوى و خود را در معرض آزمايش و امتحان در آورى،زيرا كه: بسيار مى‏شود كه آدمى ادعاى خالى بودن از كبر را مى‏كند، بلكه خود نيز چنان‏گمان مى‏كند ولى چون وقت امتحان مى‏رسد معلوم مى‏شود كه اين مرض در خفاياى‏نفس او مضمر است و فريب نفس اماره را خورده و خود را بى‏كبر دانسته، و به اين‏جهت از معالجه و مجاهده دست كشيده.

و از براى هر يك از كبر و تواضع علاماتى چند است كه آدمى به آنها امتحان، وحالت نفس او از كبر و تواضع شناخته مى‏شود.

و علامت اول آنكه: چون با اقران و امثال خود در مساله‏اى از مسائل، گفتگومى‏كند اگر حق بر زبان ايشان جارى شود، و آنچه او گويد مطابق واقع نباشد اگر اعتراف‏به آن كرد و از اينكه او را بر حق آگاه ساختند و از غفلت‏برآوردند اظهار شكرگزارى‏ايشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شكرگزارى مشكل نبود پس اين علامت آن تواضع‏است.و اگر قبول حق از ايشان و اعتراف بر آن گران باشد و اظهار بشاشت و خرمى‏نتواند نمود معلوم است كه تكبر دارد.و بايد بعد از تامل در بدى عاقبت آن، در خباثت‏نفس خود تامل كند و در صدد معالجه برآيد و خود را بر آنچه گران است‏بر او از قبول‏حق و اعتراف بدان و شكرگزارى حق گويان بدارد.و مكرر اقرار به عجز و قصور خودكند.و به گوينده حق دعا كند و او را آفرين و ستايش گويد، تا اين صفت از او رفع شود.

و بسا باشد كه در خلوت مضايقه از قبول حق ندارد وليكن در حضور مردم بر اوگران باشد، در اين وقت، كبر نخواهد داشت وليكن مبتلا به مرض ريا خواهد بود و بايدآن را معالجه نمايد به نحوى كه در مرض ريا بيايد.

علامت دوم آنكه: چون به محافل و مجامع وارد شود بر او گران نباشد كه امثال واقران بر او مقدم نشينند و او فروتر از ايشان نشيند، و مطلقا تفاوتى در حال او نكند.وهمچنين در وقت راه رفتن، مضايقه نداشته باشد كه عقب همه راه رود.و اگر چنين‏باشد، صفت كبر ندارد.و اگر بر او گران باشد، متكبر است و بايد چاره خود كند، وزير دست امثال خود بنشيند و عقب ايشان راه رود تا از اين مرض خلاص گردد.

حضرت صادق - عليه السلام - فرمودند كه:

«تواضع آن است كه: آدمى در مكانى كه پست‏تر از جاى او باشد بنشيند.و به جائى كه پائين‏تر از جاى ديگر باشد راضى شود.وبه هر كه ملاقات كند سلام كند.و ترك مجادله كند، اگر چه حق با او باشد.و نخواهدكه او را بر تقوى و پرهيزكارى مدح كنند» .

و بعضى از متكبرين طالب صدر، مى‏خواهند امر را مشتبه كنند عذر مى‏آورند كه‏مؤمن نبايد كه خود را ذليل كند.و بعضى از متشبهان به اهل علم متمسك مى‏شوند كه: علم را نبايد خوار كرد.و اين از فريب شيطان لعين است.

اى بيچاره مسكين! بعد از آنكه جمعى در مجلس از امثال و اقران تو باشد، چه ذلتى‏است در زير دست آنها نشستن؟ و چه خوارى از براى علم است؟ سخن از كسانى است‏كه آنها نيز مثل تو هستند، يا نزديك به تو.اين عذر اگر مسموع باشد در جائى است كه‏اگر مؤمنى در مجمع اهل كفر باشد، يا صاحب علمى در مجمع فساق و ظلمه حاضرشود.علاوه بر اين، اگر عذر تو اين است، چرا اگر اتفاقا در جائى زير دست نشستى‏متغير الحال مى‏شوى و مضطرب مى‏گردى؟ بلكه گاه است‏خود را چون كسى تصورمى‏كنى كه عيبى بر او ظاهر شده.به يك بار زير دست نشستن، ذلت ايمان و علم به وجودنمى‏آيد.هزار مسلمان و عالم را مى‏بينى كه انواع مذلت‏به ايشان مى‏رسد چنان متغيرنشوى كه به يك «گز»  زمين جايت تفاوت كند، و چنان مى‏دانى كه اين حرمت ايمان وعلم است.نه چنين است، بلكه اين از شايبه شرك و جهلى است كه در باطن تو است.وبعضى از متكبرين هستند كه: چون وارد مجمعى مى‏شوند و در صدر، جائى نمى‏بيننددر صف «نعال‏» مى‏نشينند، با وجود اينكه ميان صدر، وصف نعال جاى و مكان خالى‏بسيار است.يا بعضى اراذل را ميان خود و ميان كسانى كه در صدرند مى‏نشانند كه‏بفهمانند كه اينجا كه ما نشسته‏ايم نيز صدر است، يا اينكه ما خود از صدر گذشته‏ايم.

و گاه است در زاويه‏اى كه صدر قرار داده‏اند جا نيست زاويه ديگر مقابل آن را درصف نعال رو به خود مى‏كند و مى‏نشيند.و بسا باشد در راه رفتن چون ميسر نشود كه‏مقدم بر همه شود اندكى خود را پس مى‏كشد تا فاصله ميان او و پيش افتادگان حاصل‏شود.و اينها همه نتيجه كبر و خباثت نفس، و اطاعت‏شيطان است.و اين بيچارگان، اين‏اعمال را مى‏كنند به جهت عزت خود و نمى‏دانند كه زيركان، به خباثت نفس ايشان‏برمى‏خورند.

تيز بينانند در عالم بسى واقف‏اند از كار و بار هر كسى

علامت‏سيم آنكه: پيشى گرفتن در سلام كردن بر او گران نباشد.پس اگر مضايقه داشته و توقع سلام از ديگران داشته باشد متكبر خواهد بود.و عجب آنكه جمعى كه‏خود را از جمله اهل علم مى‏دانند سواره در كوچه و بازار مى‏گذرند و از پيادگان ونشستگان چشم سلام دارند! و حال آنكه سزاوار آن است كه: ايستاده بر نشسته، و سواره بر پياده سلام كند.اف بر ايشان كه يكى از سنن سنيه پيغمبر آخر الزمان را آلت‏تكبر خود قرار داده‏اند.

علامت چهارم آنكه: چون فقير بى‏نوائى او را دعوتى نمايد اجابت كند و به مهمانى‏او يا حاجتى ديگر كه از او طلبيده برود.و به هت‏حاجت رفقا و خويشان، به كوچه وبازار آمد و شد نمايد.اگر اين بر آن گران باشد تكبر دارد.و همچنين ضروريات خانه‏خود را از آب و هيمه و گوشت و سبزى و امثال اينها را از بازار خريده خود بردارد و به‏خانه آورد، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متكبر.و اگر در خلوت مضايقه‏نداشته باشد و در نظر مردم بر او گران باشد مبتلا به مرض ريا خواهد بود.

حضرت امير المؤمنين - صلوات الله عليه - فرمودند كه:

«برداشتن چيزى و به خانه‏آوردن به جهت عيال، از كمال مردى چيزى كم نمى‏كند» .

«روزى آن سرور يك درهم گوشت‏خريدند و بر گوشه رداى مبارك گرفته به خانه‏مى‏بردند بعضى از اصحاب عرض كردند يا امير المؤمنين! به من ده تا بياورم.فرمود:

صاحب عيال، سزاوارتر است كه بردارد» .

و مروى است كه: «حضرت امام صادق - عليه السلام - مردى از اهل مدينه را ديد كه‏چيزى را از براى عيال خود خريده بود و مى‏برد، چون حضرت را ديد شرم كرد.

حضرت به او فرمود كه: از براى عيالت‏خريده‏اى و برداشته‏اى؟ به خدا قسم كه اگر اهل‏مدينه نبودند هر آينه دوست داشتم كه من نيز از براى عيال خود چيزى بخرم و بردارم‏» .

و ظاهر آن است كه: چون در آن وقت از امثال آن بزرگوار اين نوع رفتار متعارف‏نبود، و در نظر مردم قبيح مى‏نمود، و موجب عيب كردن مردمان و غيبت كردن ومذمت نمودن ايشان مى‏شد، به اين جهت آن حضرت اجتناب مى‏فرمودند.و از آنجامستفاد مى‏شود كه: چنانچه امرى به حدى رسد كه ارتكاب آن در عرف قبيح باشد وباعث اين شود كه مردم به غيبت‏كردن صاحب آن مشغول شوند، ترك كردن آن بهتراست.و اين نسبت‏به اشخاص و ولايات و عصرها مختلف مى‏شود، پس بايد هر كس‏ملاحظه آن را بكند.و مناط آن است كه: به حد قباحت و مذمت رسد.پس هان، تافريب خود را نخورى و تكبر را به اين واسطه مرتكب نشوى.

علامت پنجم آنكه: بر او پوشيدن جامه‏هاى سبك و درشت و كهنه و چرك گران‏نباشد، كه اگر در بند پوشيدن لباس نفيس، و بر تحصيل جامه فاخر حريص باشد و آن را شرف و بزرگى داند متكبر خواهد بود.

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه:

«اين است و جز اين نيست كه من‏بنده‏اى هستم كه بر روى خاك مى‏نشينم و چيزى مى‏خورم، و جامه پشمينه مى‏پوشم، وشتر را مى‏بندم، و انگشتان خود را مى‏ليسم، و چون بنده‏اى مرا بخواند اجابت مى‏كنم. پس هر كه طريقه مرا ترك كند از من نيست‏» .

و مروى است كه: «سيد انبياء - صلى الله عليه و آله - پيراهنى را پوشيده بودند و دروقت وفات آن حضرت بيرون آوردند، از پشم بود و دوازده وصله داشت، كه چندوصله آن از پوست گوسفند بود».

«به سلمان گفتند كه: چرا جامه نو نمى‏پوشى؟ گفت: من بنده هستم هر وقت آزادشوم خواهم پوشيد» .

و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «جامه كم قيمت و پست پوشيدن‏از ايمان است‏» .

«سيد اولياء در زمان خلافت ظاهريه، جامه‏اى بسيار كهنه كه بر آن پينه بسيار بودپوشيده بود، بعضى از اصحاب با او عتاب كرد. حضرت فرمود: در آن چند فايده‏هست: يكى آنكه: مؤمنين، اقتدا به من مى‏كنند و چنين رفتار مى‏كنند.و ديگر آنكه: دل‏را خاشع مى‏كند و از كبر پاك مى‏گرداند» .

علامت‏ششم آنكه: با كنيزان و غلامان خود در يك سفره طعام خورد و با ايشان‏همخوراكى كند، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متكبر.

شخصى از اهل بلخ روايت كند كه: «با سلطان سرير ارتضا، على بن موسى الرضا - عليه و على آبائه و اولاده التحية و الثناء - در سفر خراسان همراه بودم روزى سفره حاضر كردند، پس حضرت همه ملازمان خود از خادمان، و غلامان سياه را بر سفره جمع كردند، من عرض كردم: فداى تو شوم اگر سفره جدائى از براى ايشان قرار دهى بهتر است.فرمود: ساكت‏باش، به درستى كه: خداى همه يكى و دين همه يكى و پدر ومادر همه يكى است، و جزاى هر كس را به قدر عمل او مى‏دهند» .

و مخفى نماند كه: امتحانات و آزمايشهاى كبر و تواضع، منحصر به اينها نيست،بلكه اعمال و آثارى ديگر بسيار هست، مانند اينكه: بخواهد كسى در پيش او بايستد.

حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمودند كه: «هر كه خواهد مردى از اهل آتش‏را بيند نگاه كند به مردى كه نشسته و در برابر او طايفه‏اى ايستاده باشند» .

بعضى از صحابه نقل كرده‏اند كه: «احدى در نزد اصحاب پيغمبر از آن سرور عزيزترو محترم‏تر نبود چون نشسته بودند و حضرت وارد مى‏شد به جهت او از جاى‏بر نمى‏خاستند چون مى‏دانستند كه آن حضرت از آن كراهت دارد.

و از جمله علامات كبر اين است كه: تنها در كوچه و بازار نرود و خواهد كه ديگرى‏همراه او باشد.و بعضى متكبرين هستند كه چون كسى را نيابند، سواره راه روند.

 

مروى است كه: «هر كه كسى در عقب او راه رود مادامى كه چنين است دورى او ازخدا زياد مى‏شود» .

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - بعضى اوقات با اصحاب راه مى‏رفتند واصحاب را پيش مى‏انداختند و خود ميان ايشان راه مى‏رفتند» .

و باز از جمله علامات كبر اين است كه: از زيارت كردن بعضى اشخاص مضايقه‏كند، اگر چه در زيارت آنها فايده‏اى از براى او باشد.و مضايقه كند از همنشينى فقرا ومريضان و آزارداران.

مروى است كه: «مردى آبله بر آورده بود و آبله او چرك برداشته و پوست آن رفته‏بود و بر حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - داخل شد در وقتى كه آن حضرت به چيزخوردن مشغول بودند، آن شخص پهلوى هر كه نشست از پيش او برخاست، حضرت اورا پهلوى خود نشانيد و با او چيزى خورد» .

«روزى آن حضرت با اصحاب، چيزى مى‏خوردند، مردى كه ناخوشى مزمنى‏داشت و مردم از او متنفر بودند وارد شد، حضرت او را بر پهلوى خود نشانيد و فرمود:

چيزى بخور» .

و علامات ديگر از براى كبر بسيار است كه كبر به آن شناخته مى‏شود.و طريقه ورفتار سيد انبيا - صلى الله عليه و آله - جامع جميع علامات تواضع، و خالى از همه‏شوايب كبر بود، پس سزاوار امت او آنكه اقتدا به او نمايند.

ابو سعيد خدرى كه از اصحاب حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - بود روايت كرده كه: «آن حضرت خود علف به شتر مى‏داد.و آن را مى‏بست.و خانه را مى‏رفت.وگوسفند را مى‏دوشيد.و نعلين خود را پينه مى‏كرد.و جامه خود را وصله مى‏نمود.و باخدمتكاران چيز مى‏خورد.و چون خادم از دست آسيا كشيدن خسته مى‏شد آن‏حضرت خود آسيا مى‏كشيد.و از بازار چيزى مى‏خريد و به ست‏يا به گوشه جامه خودمى‏گرفت و به خانه مى‏آورد.و با غنى و فقير و كوچك و بزرگ مصافحه مى‏كرد.و به‏هر كه بر مى‏خورد از كوچك و بزرگ و سياه و سفيد و آزاد و بنده، از نمازگزاران،ابتداء به سلام مى‏كرد.جامه خانه و بيرون او يكى بود.هر كه او را مى‏خواند اجابت‏مى‏كرد.و پيوسته ژوليده و غبار آلوده بود.به آنچه او را دعوت مى‏كردند حقيرنمى‏شمرد، اگر چه هيچ بجز خرماى پوسيده نمى‏بود.صبح از براى شام چيزى نگاه‏نمى‏داشت و شام از براى صبح چيزى ذخيره نمى‏كرد.سهل المؤنه بود.خوش خلق وكريم الطبع و گشاده رو بود.و با مردمان نيكو معاشرت مى‏كرد تبسم كنان بود بى‏خنده، واندوهناك بود بى‏عبوس.در امر دين، محكم و شديد بود بى‏سختى و درشتى با مردمان.

متواضع و فروتن بود بى‏مذلت و خوارى.بخشنده بود بى‏اسراف.مهربان بود به جميع‏خويشان و اقارب.قريب بود به جميع مسلمانان و اهل ذمه.دل او رقيق بود و پيوسته سربه پيش افكنده بود.و هرگز اين قدر چيز نمى‏خورد كه «تخمه‏» شود.و هيچ وقت دست‏طمع به چيزى دراز نمى‏كرد» .

ادامه دارد....

 

عرفان و تندرستی...
ما را در سایت عرفان و تندرستی دنبال می کنید

برچسب : سوی,سعادت, نویسنده : mhealth-divinea بازدید : 60 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 6:45