به سوی سعادت
(تعمقی بر افکار اخلاقی، عرفانی، تربیتی بزرگان دین)
از قرنها پیش با استناد به چاپ های سنگی متعدد
تهیه، تدوین، تنظیم:
دکتر جهاندار مهر افشا
قسمت شصت و سوم
فصل: تواضع و فروتنى
مذكور شد كه ضد صفت كبر، تواضع است.و آن عبارت است از: شكسته نفسى، كهنگذارد آدمى خود را بالاتر از ديگرى بيند.و لازمه آن، كردار و گفتار چندى است كهدلالتبر تعظيم ديگران، و اكرام ايشان مىكند.و مداومتبر آنها اقوى معالجه است ازبراى مرض كبر.و اين از شرايف صفات، و كرايم ملكات است.و اخبار در فضيلت آنبىنهايت است:
حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه:
«هيچ كس تواضع نكرد مگر اينكه خدا او را بلند گردانيد» .
ز خاك آفريدت خداوند پاك پس اى بنده افتادگى كن چو خاك
تواضع سر رفعت افرازدت تكبر به خاك اندر اندازدت
بعزت هر آنكو فروتر نشست به خوارى نيفتد زبالا به پست
بگردن فتد سركش و تند خوى بلنديتبايد بلندى مجوى
مروى است كه: «خداوند يگانه به موسى - عليه السلام - وحى كرد كه: من قبول مىكنم نماز كسى را كه از براى عظمت من تواضع كند.و بر مخلوقات من تكبر نكند.ودر دل خود خوف مرا جاى دهد.و روز را به ذكر من به پايان رساند.و به جهت من خود را از خواهشهاى نفس باز دارد» .
روزى حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - به اصحاب خود فرمودند كه:
«چرا منحلاوت عبادت را در شما نمىبينم؟ عرض كردند كه: چه چيز استحلاوت عبادت؟ فرمود كه: تواضع» .
و از آن حضرت مروى است كه: «چهار چيز است كه خدا كرامت نمىكند مگر بهكسى كه خدا او را دوست داشته باشد:
يكى صمت و خاموشى، و آن اول عبادت است.
دوم توكل بر خدا.
سيم تواضع.
چهارم زهد در دنيا» .
و نيز از آن جناب مروى است كه:
«هر كه فروتنى كند از براى خدا، خدا او رابر مىدارد.و هر كه تكبر كند خدا او را مىافكند.و هر كه قناعت كند خدا او را روزىمىدهد.و هر كه اسراف كند خدا او را محروم مىگرداند.و هر كه بسيار ياد مرگ كندخدا او را دوست مىدارد.و هر كه بسيار ياد خدا كند خدا او را در بهشت در سايه خودجاى دهد» .
حضرت عيسى - عليه السلام - فرموده است كه:
«خوشا به حال تواضع كنندگان دردنيا، كه ايشان در روز قيامتبر منبرها خواهند بود» .
خداى - تعالى - به داود - عليه السلام - وحى فرمود كه:
«همچنان كه نزديكترين مردمبه خدا متواضعاناند، همچنين دورترين مردم از خدا متكبراناند» .
مروى است كه: «سليمان پيغمبر - عليه السلام - هر صبح بر بزرگان و اغنياء و اشراف مىگذشت تا مىآمد، به نزد مساكين، پس با ايشان مىنشست و مىگفت: مسكينى هستمبا مساكين نشسته» .
و مروى است كه: «پدر و پسرى از مؤمنين بر حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - وارد شدند حضرت برخاست و ايشان را اكرام نمود و بر صدر مجلس نشانيد و خود دربرابر آنها نشست و فرمود كه: طعامى آوردند و خوردند سپس قنبر آفتابه و طشتىآورد تا دست ايشان را بشويد، حضرت از جاى برجست و آفتابه را گرفت كه دست آنمرد را بشويد آن مرد خود را بر خاك ماليد و عرض كرد كه: يا امير المؤمنين چگونهراضى شوم كه خدا ما را بيند و تو آب به دست من بريزى؟ حضرت فرمود: بنشين ودستخود را بشوى خدا تو را و برادرى از شما را مىبيند كه هيچ فرقى نداريد وبرادرتان مىخواهد به جهتخدمت تو در بهشت ده برابر همه اهل دنيا به او كرامتشود.پس آن مرد نشست پس حضرت فرمود كه: قسم مىدهم تو را به حق عظيمى كهمن بر تو دارم كه مطمئن دستخود را بشوى همچنان كه اگر قنبر آب به دست تومىريخت.پس حضرت دست او را شست...» .
از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: تواضع، اصل هر شرف وبزرگى نفيس، و مرتبه بلندى است.و اگر تواضع را زبانى بود كه مردم مىفهميدند، ازحقايق عاقبتهاى پنهان خبر مىداد.و تواضع آن است كه: از براى خدا و در راه خداباشد و ماسواى اين مكر است.و هر كه از براى خدا تواضع و فروتنى كند خدا او راشرف و بزرگى مىدهد بر بسيارى از بندگانش.و از براى اهل تواضع، سيمائى است كهملائكه آسمانها و دانايان اهل زمين ايشان را مىشناسند.و از براى خدا هيچ عبادتىنيست كه آن را بپسندد و قبول كند مگر اينكه در آن تواضع است.و نمىشناسد آنچهدر حقيقت تواضع است مگر بندگان مقربى كه به حدانيتخدا رسيدهاند.
خداى - تعالى - مىفرمايد كه: بندگان خدا كسانىاند كه در روى زمين با تواضع راهمىروند.و خداوند - عز و جل - بهترين خلق خود را به تواضع امر فرمود و گفت:
«و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين»
و تواضع مزرعه خشوع و خضوع وخشيت و حياست.و شرف تام حقيقى سالم نمىماند مگر از براى كسى كه متواضع باشددر نزد خدا» .
و حضرت امام حسن عسكرى - عليه السلام - فرمود كه: «هر كه تواضع كند در دنيا ازبراى برادر مؤمن خود پس او در نزد خدا از جمله صديقان است.و حقا كه او از شيعيانعلى بن ابى طالب است» .
فايده: مذموم بودن ذلت و خوارى
سابق بر اين مذكور شد كه: هر صفت فضيلتى وسط است و دو طرف افراط و تفريطآن مهلك و مذموم است.پس صفت تواضع حد وسط است و طرف افراط آن صفتكبر است - كه مذكور شد - و طرف تفريط آن ذلت و پستى است.
پس همچنان كه كبر مذموم است، همچنين خوار و ذليل كردن خود نيز مذموم ومهلك است، زيرا كه: از براى مؤمن جايز نيست كه خود را ذليل و پست كند.پس اگرعالمى مطاع، كفشدوزى بر او وارد شود آن عالم از جاى خود برخيزد و او را در مكانخود بنشاند و درس و تعليم را به جهتحرمت او ترك كند و چون برخيزد تا در خانهدر عقب او بدود، خود را ذليل و خوار كرده است، و از طريقه مستقيمه تجاوز نمودهاست.و طريقه محموده و عدالت، آن است كه: به طريقى كه مذكور شد تواضع كند ازبراى امثال و اقران خود و كسانى كه مرتبه ايشان نزديك به اوست.و اما تواضع عالم ازبراى بازارى، آن است كه: با او بنشيند و نيك سخن گويد.و به طريق مهربانى با او تكلمكند.و دعوت او را اجابت كند.و در قضاى حاجت او سعى كند.و خود را بهتر از اونداند، به جهتخطر خاتمه و امثال اينها.
و مخفى نماند كه: آنچه مذكور شد از مدح تواضع و فروتنى، نسبتبه كسانى استكه متكبر نباشند.اما كسى كه متكبر باشد، بهتر آن است كه: تواضع او را نكنند، زيرا كه:
فروتنى و ذلت از براى كسى كه متكبر باشد موجب پستى و ذلتخود است و باعثگمراهى آن متكبر، و زيادتى تكبر او مىشود.و بسا باشد كه اگر مردم تواضع او رانكنند و بر او تكبر كنند متنبه شود و تكبر را ترك كند.
و از اين جهت است كه حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «هر گاهمتواضعين امت مرا ببينيد، از براى ايشان تواضع كنيد.و هر گاه متكبرين را ببينيد بر ايشانتكبر كنيد، به درستى كه اين باعث مذلت و حقارت ايشان مىشود» .
ادامه دارد...
تعمی در بحران فرار مغزها
تهیه، تدوین، تنظیم:
دکتر جهاندار مهر افشا
قسمت سیزدهم
دو راه برد بلند مدت و میان مدت
ضحاک روزی دو مغز می خورد، مغز جوان. خودش که نه، دو مار روی شانه هایش . به این ساده گی ها که فریدون و کاوه نتوانستند ضحاک را از تخت فرو بیاندازند. اول کار، در یک طرح کوتاه مدت ازمایل پاک دین و گرمایل پیش بین به خوالیگری رفتند به مطبخ سلطانی. هر روز یک مغز گوسپند را با مغز یک جوان می آمیختند و مخلوط می کردند و به خندق بلای دو اژدها می ریختند. بدین ترتیب در کوتاه مدت توانستند روزی یک جوان برای طرح بلندمدت فریدون و کاوه، ذخیره کنند. ما نیز چون پیشینیان مان دو راه برد داریم. یکی میان مدت و دیگری درازمدت.
در درازمدت هیچ راهی نداریم مگر دست رسی به علم بومی. اگر به علم بومی دست پیدا کنیم، آن زمان هرگز از فرار مغزهای علمی نخواهیم هراسید. مگر امروز اگر یک قلم زنی اصفهانی جل و پلاسش را جمع کند و برود در امارات دکان بزند، کسی او را فراری می نامد، یا مثلا اگر طلبه ای از قم بن کن کند و برای تبلیغ برود به هارلم نیویورک، کسی از فرار طلاب دم می زند، هرگز. این ها به قاعده ای بومی اند که در هیچ جای دیگری کارکردی به جز همین کارکرد بومی ندارند. قضیه ی علم هم به همین نهج است. اگر به علم بومی دست پیدا کنیم، آن زمان می توانیم دل خوش باشیم که مغزهای مان در همین بوم و بر تقلا خواهند کرد. حت اگر به صورت ظاهری در خارج مرزها باشند. این راه برد بلندمدت است که در شماره ها پیشین بر آن تاکید شده بود.
و دقیقا به همین دلیل است که ایالات متحده از بازگشت فارغ التحصیلان جهان سوم به کشورشان نگران نیست. نگرانی البته در فناوری های نو نظامی و اقتصادی وجود دارد، اما عقل حاکم در ایالات متحده از همان ابتدا اجازه ی تحصیل در این رشته ها را انحصاری کرده است. کسی در آن رشته های استراتژیک علم می آموزد که آمریکایی باشد( روحا و نه سجلا)و از آن طرف وقتی عالم تحصیل کرده در آمریکا به کشور جهان سومی اش برگردد، در اغلب موارد، نیروی امریکا است در آن کشور. آن هم آدم شرقی که- ول اگر عالم غربی هم شده باشد- حق نان و نمک را می فهمد. عالم تحصیل کرده ی جهان سومی وقتی به کشورش برگردد و صاحب اثر و نظر شود، از خرج پنتاگون برای فایتر و پاتریوت و کروز کم می کند... همان گونه که اگر طلبه ی ما- با طلبه ی امریکایی مسلمان شده- به هارلم برود، از خرج صادرات انقلاب می کاهد!
اما در کوتاه مدت. هیچ امیدی نیست که روند مهاجرت نیروهای علمی به یک باره متوقف شود. بها دادن به مغزها اولین راه برد معقول کوتاه مدت است. شایسته سالاری و جوان گرایی بایستی از ساحت شعار به درآید. ابتدا به فکر نیروهای داخل مملکت باشیم، سپس به فکر آنها که خارج شده اند. اگر بیرونی ها را بیشتر تحویل بگیریم، عملا تحصیل در خارج از کشور را به عنوان یک ارزش مطرح کرده ایم.
دانش جویان پزشکی ما به دلیل تفاوت آموزش های ما با ایالت متحده اصالتا امکان تحصیل در عین رشته ی خود را ندارند. با توجه به تب پزشکی، عمدتا رتبه های بالای کنکور را نیز کسب کرده اند. به طور طبیعی تا پایان طرح و سربازی غیر اناث شان نمی توانند از مملکت خارج شوند. برای این جماعت نرفته، چه کرده ایم؟
فراموش نکنیم، امروز پربسامدترین عبارتی که لغت نخبه گان را در بردارد، همانا عبارت مهاجرت نخبه گان است. دقیقا ماننده ی مغز در فرار مغزها. و انگار اصلا مغزی که فرار نکند و نخبه ای که مهاجرت نکند، نه مغز است و. نه نخبه! ( و البته عبارت نشت نشا دقیقا به همین دلیل جعل است.)
برگشتن نیروهای فکری در یک فرایند اسمزی ممکن است. بسیار کند و آرام و بطیی. راهش این نیست که دانشگاه ها صبح گاه بگذریم و هر روز صبح سر صف به دانشجویانی که برگشته اند. کارت صد آفرین بدهیم و روی پاسپورت شان ستاره بچسبانیم. شبیه همین رفتاری که امروز با ایشان داریم. تا یکی از بچه های المپیادی سابق که حالاً مثلاً دکترا گرفته و در خارج از کشور استاد است، به ایران بر می گردد، در دانشکده اش استادن گعده می گذارند که بعله، این شاگرد خوب ما، از صباوت نشانه های پیش رفت در ناصیه اش هویدا بود.
خیر آقا. احترام شاگردی و استادی به جای خود. اما این شاگرد شما امروز جایی تدریس می کند که حضرتت را در آن جا راه نمی دهند. این چیزی است که باید فهمید. اگر می خواهی به این دانشجو اهمیت بدهی، به این استاد بها بدهی، موقعیت زندگی علمی را برایش مهیا کن. برای او سخنرانی بگذار، سخن رانی اش را تبلیغ کن، دانشجو بفرست زیر دستش، سوالات صنعت گرت را از او بپرس، در هیأت مدیره ی کارخانه ات از او استفاده کن، در مدیایی که فقط شده است کارتون فوتبالیست ها، جایی برای او باز کن. تا او برگشت یک ماهه ی تابستانی اش را تبدیل کند به اقامت سه ماه و اقامت سه ماهه اش را بدل کند به درس دادن پاره وقت...
حمایت به معنای تعریف و تمجید نیست. حمایت حتی به معنای کمک مالی نیست. حمایت یعنی پدید آوردن شرایط بهنجار برای زندگی یک آدم محقق و فضای زندگی محققانه، شبیه است به محل بازی کودکان در پارک ها. یک جای شنی، پر از تاب و سرسره که بزرگ تر ها اجازه ی ورود به آن را ندارند و اگر هم بیایند باید کودکانه در آن بازی کنند، کودکان نیز برای بازی جز در آن جا امنیت ندارند. زندگی محقق هم می بایست همین شکل را داشته باشد. گرفتار سیاست بازی های رایج نباشد، در داخل آن چارچوب آزاد باشد و ذهنش فرصت تمرکز و خلاقیت داشته باشد. (جالب آن که همین تعبیر پارک را امروز خود غربی ها به کار می برند در پارک های فن آوری که در اروپا و کانادا به شدت در حال گسترش است. فضاهای وسیع چند صد هکتاری که در آن شرکت هایی که کار فن آوری انجام می دهند، بدون مالیات مجازند به فعالیت و بروروکراسی در این پارک هایی به کمینه ی ممکن می رسد و .... مایه ی خوش وقتی است که در این ملک نیز کسانی در صدد ساخت پارک های فن آوری- از جمله پردیس و بعضی پژوهش کده ها- هستند)
حالا هول نشویم که برای یک لابراتوار، فلان مقدار دلار اعتبار ارزی لازم است... مگر برای رشته ی ریاضی چه قدر باید هزینه کرد؟ مگر برای رشته های علوم انسانی چه آزمایش گاه هایی لازم است؟ دو تا کمد کتاب می خواهند و یکی دو قفسه مجله و فرصتی برای ارتباط با هم کاران دیگر و... همین. می ماند چند تا دانش جو و چند تا مسأله که به درستی طرح شده باشند. آیا همین فضا را ما فراهم کرده ایم؟ هند و پاکستان و حتی چین، امروز به مدد نیروهای فکری خود که در غرب آموزش دیده اند، در ارتباط مستمر با ایشان توانسته اند صنایع موشکی خود را تقویت کنند. چه کسی می تواند منکر ارتباط انجمن فیزیکدانان پاکستانی عبدالسلام و صنایع موشکی پاکستان شود؟ ما چه کرده ایم؟ ما از همین مغزهای داخلی چه استفاده ای کرده ایم که حالا بخواهیم خارجی ها را بر گردانیم؟ مگر ما برای ایشان کار تعریف شده ای داریم؟ فریاد پشت فریاد که مملکت به متخصص نیاز دارد، اما چه کسی حاضر است که از نور چشمی و پسرخاله و هم حزبی اش بگذرد و متخصص را استخدام کند؟ در این جو، نه خارجی ها بر می گردند و نه داخلی ها می مانند....
ادامه دارد....
عرفان و تندرستی...