به سوی سعادت51

ساخت وبلاگ

به سوی سعادت

(تعمقی بر افکار اخلاقی، عرفانی، تربیتی بزرگان دین)

از قرنها پیش با استناد به چاپ های سنگی متعدد

تهیه، تدوین، تنظیم:

دکتر جهاندار مهر افشا

قسمت پنجاه و یک

در بیان کج خلقی و کیفیت آن

کج خلقی است و آن نیز نزدیک به غلظت و بدخوئیست و ظاهر آنست که غلظت و درشتی از ثمرات کج خلقی باشد همچنانکه انقباض روی و دلتنگی و بدکلامی نیز از آثار آنست واین صفت از نتایج قوه غضبیه است و این از جمله صفاتیست که آدمی را از خالق و خلق دور می کند و از نظر مردم می افکند و طبعها را از او متنفر می کند و هر کج خلقی اغلب مسخره مردمان و مضحکه ایشان می شود و لحظه از حزن و الم و اندوه و غم خالی نمی باشد و از اینجهت حضرت امام جعفرصادق علیه السلام فرمودند که هر که بدخلق است خود را معذب دارد و بسیار می شود که بواسطه ی کج خلقی ضررهای عظیم باو می رسد و از نفعهای بزرگ محروم می شود و عاقبت هم آدمی را بعذاب اخروی می افکند مرویست که روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض کردند که فلان زن روزها روزه می گیرد و شبها را به عبادت به پای می دارد و لیکن بدخلق است و از کج خلقی همسایگان خود آزار می رساند حضرت فرمودند هیچ چیز برای او نیست و او از اهل جهنم است و آنحضرت فرمودند که بدخلقی بنده را می رساند باسفل درک جهنم و باز آنحضرت فرمودند که خدا منع کرده است قبول توبه بدخلق را عرض کردند که چرا یا رسول الله فرمودند بعلت اینکه هر وقت از گناه توبه کرد در گناه بدتر می افتد و فرمودند که بدخلقی گناهیست که آمرزیده نمی شود و بعضی از بزرگان گفته اند که اگر مصاحبت و همنشینی کنم با فاسق فاجر خوش خلقی دوست تر دارم که با عابد کج خلقی بنشینم و معالجه ی این صفت ذمیمه نیز مانند سایر صفاتست که مفاسد دنیویه و اخرویه آنرا متذکر شود و ملاحظه کند که این صفت خالق و خلق را با او دشمن می کند پس مهیای این گردد که این را از خود دور کند و دفع نماید بعد از آن در وقت هر سخنی و حرکتی در فکر باشد که کج خلقی از او سر زند و خود را محافظت کند و بحسن خلق بدارد تا حسن خلق ملکه او گردد و از برای او معتاد شود چنانچه مذکور شد ضد این صفت مهلکه حسن خلق است که از شرایف صفات و فواضل ملکاتست و عقل و نقل دلالت بر خوبی آن می کند پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند که در کفه میزان اعمال در روز قیامت چیزی بهتر از حسن خلق نیست و روزی بنی اعمام خود فرمودند که ای فرزندان عبدالمطلب اگر وسعت آن ندارید که مردم با باموال خود وسعت دهید پس بایشان بگشاده روئی ملاقات کنید و نیز آنحضرت فرمودند که خدا دین اسلام را خالص از برای خود گردانید و صلاحیت ندارد از برای این دین مگر سخاوت و حسن خلق پس دین خود را باین دو زینت دهید و بآنجناب عرض کردند که ایمان کدام یک از مومنین افضل است فرمودند که هر کدام خوش خلق ترند و باز فرمودند که دوسترین شما نزد من و نزدیکترین شما در روز قیامت بمن خوش خلق ترین شماست و نیز فرمودند که حسن خلق گناه را می گذارد همچنانکه خورشید بخدا میگذارد و از آن بزرگوار مرویست که بنده می شود کم عبادت باشد و بواسطه ی حسن خلق در آخرت بدرجات عظیم و اشرف منازل برسد و بام حبیبه که زوجه ی آنحضرت بود فرمودند که آدم خوش خلق خوبی دنیا آخرتت را گرفته و مرویست از آنحضرت که فرمودند حسن خلق صاحبش را می رساند بدرجه کسی که پیوسته روزها روزه و شبها به عبادت مشغول باشد و نیز آنحضرت فرمودند که نیکان شما خوش خلقانند که مردم بدور و کنار جمع می شوند و بآنها نزدیک می شوند و بایشان الفت و انس می گیرند و ایشان نیز با مردم انس می گیرند و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مرویست که مردی بخدمت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد که یا رسول الله مرا وصیتی کن حضرت او را وصایای چند فرمودند و از جمله آنها این بود که برادر مومن با روی گشاده ملاقات کن و حضرت امام همان جعفر بن محمد الصادق علیه السلام فرمودند که نیکی و خوش خلقی ولایات را اباد می گرداند وعمرها را زیاد می کند و فرمودند بدرستیکه خدایتعالی بنده را بحسن خلق ثواب کسی می دهد که صبح و شام مشغول جهاد در راه خدا بوده باشد و نیز از آنحضرت مرویست که نیکی و احسان کردن با مردم و خوشروئی با ایشان باعث دوستی مردم می شود و آدمیرا از اینجهت داخل بهشت می نمایند و بخل و عبوس صاحب خود را از خدا دور می کند و داخل آتش می کند و کسیکه در این اخبار و سایر اخباریکه در این خصوص وارد شده است تأمل کند و بوجدان خود و تجربیات رجوع کند و احوال کج خلقان و خوش خلقان را تتبع کند می یابد که هر بد خلقی از خدا و رحمت او دور و مردم از او متنفر می گردند و هر خوش خلقی برحمت خدا نزدیک و مردم از او متنفع می گردند و خیر او بایشان می رسد و مقاصد بندگان خدا از او برآورده می شود و از اینجهت خدا هیچ پیغمبری را برنینگیخت مگر اینکه این صفت در او کامل و تام بود بلکه صفت خوش خلقی افضل صفات پیغمبران و اشرف اخلاق برگزیدگانست و از اینجهت خداوند عالم به جهت اظهار نعمت خود از برای حبیب خودش در مقام ثنا و مدح او فرمود انک لعلی خلق عظیم و از کثرت شرافت این صفت فاضله سرور پیغمبران و سید انس و جان در این بغایت رسیده بودند و در نهایت آن متمکن شده بودند حتی اینکه وارد شده است که روزی آن سرور در مسجد با جماعتی از اصحاب نشسته بودند و مشغول تکلم بودند که کنیزکی از شخصی از انصار داخل شده و خود را بآنحضرت رسانید و به پنهانی گوشه جامه ی آنکوه حلم و وقار گرفت چون آن بزگوار مطلع شد برخاست و گمان کرد که او را بآنحضرت شغلی است چون آنحضرت برخاست کنیزک هیچ سخنی نگفت و حضرت نیز با او سخنی نفرمود و در جای مبارک خود نشستند باز کنیزک آمده گوشه جامه ی حضرت را برداشت و آن بزرگوار برخاست تا سه دفعه آن کنیزک چنین عملی کرد و آنحضرت برخاست و در دفعه ی چهارم که حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله برخاستند آن کنیزیک از عقب آنحضرت قدری جامه ی آنحضرت را جدا کرده روانه شد مردمان گفتند ای جاریه این چه عملی بود که کردی حضرت را سه دفعه برخیزاندی و سخن نگفتی مطلب تو چه بود کنیزک گفت در خانه ما شخصی مریضی بود اهل خانه مرا فرستادند که پاره از جامه ی حضرت را ببرم که آنرا به مریض بندند تا شفا یابد پس هر مرتبه که خواستم ببرم چنین تصور فرموند که مرا با ایشان شغلی است من حیا کردم که از آنحضرت خواهش کنم که قدری جامه به من دهند.

ادامه دارد....

 

تعمی در بحران فرار مغزها

تهیه، تدوین، تنظیم:

دکتر جهاندار مهر افشا

قسمت چهارم

در زمین که می کاریم؟

با این کاشت و داشت و برداشت، نشت نشا یک امر طبیعی است.

ما در زمین که می کاریم؟ ایگنیاتسیو سیلونه در رمان فونتامارا شخصیتی دارد اسمی، به نام براردو. این براردو که یک انقلابی شاد و سرحال است، از ظلم فئودال ها به تنگ آمده و کم مانده است که سر به بیابان بگذارد و یاغی شود. مثل همیشه در هم چه وقایعی، فی الفور، یکی دو تا ایدئولوگ و مصلح دورش را می گیرند واز او می خواهند که سعی کند تا کار کند و با کارش مبارزه کند و در عین حال این مصلحان با دون چیر کوستانتسا- یکی از فئودال های خوش قلب- گفت مان می کنند- به قول نادرست مطبوعاتی ها- تا او هم راضی می شود که یک تکه زمین به براردو بدهد.

دون چیر کوستانتسا عاقبت بعد از گفت مان های بسیار، دلش برای براردو که از بی زمینی به تنگ آمده بود، سوخت و زمینی بالای تپه به او داد تا آن جا زراعت کند. براردو با جدیت به زراعت پرداخت. سرخوش از این که در زمین خودش می کارد... اما متأسفانه به خلاف ضرب المثل متواتر، از آن جا که همیشه درهای عالم بر یک پاشنه می چرخند، به محض این که اولین باران بارید، سیل آب، محصول ذرت او را برداشت و به سمت ته دره و زمین های اربابی برد. یعنی چهار قلم محصول براردوی فقیر که پایش یک فصل مجاهدت کرده بود، ریخت وسط دریای محصول کوستانتسای فئودال!

***

حالا حکایت دانشگاه های ما هم همین گونه است. خیال کرده ایم که در زمین خودمان دانشگاه ساخته ایم و نیرو می پرورانیم و آینده سازان، مملکت را زیر و زبر می کنند و انقلاب فرهنگی و توسعه ی علمی و مشتی محکم.... اما دیدیم که اولین سوراخ پذیرش که باز شد، به ترین نیروهای مان ظرف سه سوت کندند و رفتند و به قول متواتر فرار کردند.... اصلاً فراری در کار نیست. فرار از کجا به کجا؟ جهان سوم موظف است تا مقطع کارشناسی، برای جهان اول نیرو تربیت کند، ارشد و دکترایش را هم شاید بعدتر به برنامه مان ضافه کنند! بعد حضرات از ما به تران خودشان دست به گزینش و انتخاب می زنند و چاق و چله ها را سوا می کنند. به همین راحتی. ما خیال می کنیم که صاحب دانشگاه شده ایم. دانشگاه ما ارتباطی به کشور ما ندارد. دانشگاه های ما شعباتی از دانشگاه های اروپا و آمریکا هستند. اما شعبه هایی بد.... ما در زمین خودمان می کاریم، اما زمین بالای تپه..... و عبارت اصلح و ادق، در زمین آن ها!

به دانش جوی کشاورزی مان آموزش می دهیم که از جنگل ها چه گونه محافظت کند. به او توصیه می کنیم که در آب و هوای مرطوب چه درختانی را به عمل آورد. به او یاد می دهیم که حفظ محیط زیست چه اهمیتی دارد.... بنده خدا از زیر آن پنجاه تومانی بزرگ که بیرون آمد، کویر می بیند و بیابان و کوهستان! پرس و جو می کند و می فهمد که اصالتاً از تکست اروپایی درس خوانده است. رمق دانش جوی مهندسی مان را می کشیم که یاد بگیرد چه گونه طراحی کند. به زور کتاب طراحی اجزای جوزف ادوارد شیگلی را طی شش واحد تنقیه اش می کنیم که خوب حالی اش شود. حالا او می تواند مسائل سه بعدی نامعین انتزاعی را حل کند. مثلاً طراحی شترگلوی توالت فرنگی پلاستیکی مقاوم در برابر حرات بالای 2000 درجه! بعد می بینیم این با مستراح های سنتی ما جور در نمی آید، استادان به این نتیجه می رسند که سنت ها را قاتی اش کنند. نتیجه این می شود که دانشجو روی کاغذ آفتابه ای مسی طراحی می کند که لوله اش در برابر امواج مایکروویو! مقاومت خوبی دارد! این ها شوخی نیست. این عین سوالی است که زمانی در درس انتقال حرارت به عنوان پروژه به دانشجویان داده بودند:

«طراحی کنید پره ی شوفاژی را به صورت مثلث متساوی الساقین با قاعده ی a و زاویه ی رأس o که از انتهای آن وزنه ای به وزن M آویزان است، به صورتی که کمترین خمش (خیز) را داشته باشد، و تواماً بیشترین انتقال حرارت را ضمناً به دلیل محدودیت جا، ماده ای را برای ساخت آن انتخاب کنید که کم ترین ضریب انبساط طولی را داشته باشد....» یک مسأله ی مشکل پارامتریک! یک لغز! یک چیستان مزخرف! و البته از دید آقایان، انتهای سوال علمی. علم به معنای ترجمه ای آن. برای حل آن تصویر سیاه و سفید جد و آبائت پیش چشمت می آید و از ریاضی دبستان تا معادلات دیفرانسیل دو را باید از بر باشی. اما.... خیال می کنی با حل آن گرهی از مشکلات فروبسته ی این مملکت حل می شود؟ فردا روز که فارغ التحصیل و جویای کار، رفتی در یک ساختمان و زیر دست یک تأسیساتی شروع کردی به نصب شوفاژ، جرینگی می فهمی که این مسأله نه به درد دنیایت خورده است و نه درد آخرت. دو زاری ات می افتد و می فهمی که دانشجویان زرنگ تر از تو، همان موقع این را دریافته بودند که چنین مسائلی را دو دره می کردند و از رو دست تو کپی می کردند.

می بینی چیزهایی را آموخته ای که در هیچ جای این مملکت کاربرد ندارد. چهارسال یا شش سال یا هشت سال زندگی دانش جویی، فقط تو را از زندگی واقعی دور کرده است. همین. تازه نه فقط به اندازه ی همین مدتی که وقت صرف کرده ای که پاره ای اوقات به قاعده ی یک عمر از زندگی پرت می افتی! چرا؟ برای این که دانشگاه، دست گاه فکری تو را قرم قات کرده است. چیزهایی یادت داده است که در هیچ کجای این ملک به کارت نمی آید و اتفاق را در ممالکی که از ایشان علم را ترجمه کرده ایم، بیش تر به کار می آید. چه باید کرد تا خود را عاطل و باطل نپنداریم؟ راهی نداری جز این که بروی سراغ اصل سرچشمه و مظهر آب....

دانش گاه ما از زندگی مردم کشورش فاصله گرفته است. نه دانش گاه که کل سیستم آموزشی ما از چنین داء معضل و کار بی بیرون شدی رنج می برد. سوالی از بیرون به دانشگاه ما ارائه نمی شود. صنعت هرگز دانشگاه را در حد و اندازه ای نمی داند که از او سوال بپرسد. او طاقت دیدن ریخت اتو کشیده ی یک استاد متفرعن را ندارد که بدون این که حتا تا به حال یک قابلمه ی واقعی طراحی کرده باشد، از صدر و ذیل صنعت انتقاد می کند. دانشگاه هم توان گفت و گو با صنعت گر روغنی دست به آچار خسیس را ندارد. کسی که حتا حاضر نیست یک بخش یک اتاقه ی تحقیق و توسعه (R&D) در کارخانه اش راه بیاندازد. هر دو هم حق دارند. یا دست کم این گونه می پندارند.

در همه جای دنیا دانشگاه ساخته می شود تا مشکلات علمی آن کشور را حل نماید، اما در جهان سوم مسأله جور دیگری است. این جا دانشگاه ساخته نشده است. دانشگاه ترجمه شده است. لذاست که می بینی دانشگاه به جای حل مشکلات مملکت ما، مشکلات ممالک دیگر را حل می کند!

نشت نشا یک امر طبیعی است.یعنی اگر دانش جوی مهندسی بعد از پایان تحصیل به این نتیجه نرسد که بایستی برای زندگی علمی به خارج از کشور برود، یک تصمیم غیر عقلانی گرفته است.

***

باز هم در زمین که می کاریم؟ و این قصه ی یک بار مصرفی نیست که یک بار اتفاق افتاده باشد و تمام شده باشد و خلاص. مانند یک قصه ی دنباله دار هر روز باید منتظر قسمت تازه ای بود.

و امروز نوبت قصه ی مقالات چاپ شده است، یا همان پی پرها (Paper).   آن طرف آب برای کمی کردن ملاک ها و مناط های اندازه گیری، در دوره ای تعداد مقالات چاپ شده در نشریات معتبر علمی را ملاکی برای تعیین سطح اساتید و دانشجویان می دانستند. و البته چون تعیین سطح، ارتباط مستقیم با سطح درآمد و پول داشت، فساد پذیری بسیاری داشت این نشر مقالات. بودند میان سردبیران نشریات علمی کسانی که زیر میزی می گرفتند و مقاله چاپ می کردند. عقل به مسئوولان کمک کرد تا ملاک کمی دیگری یابند. نگاه کلان به عوض سعی در نظارت بر سردبیران نشریات، راه حلی خلاقانه ابداع کرد. پس ملاک دقیق تری از تعداد مقالات چاپ شده را پیدا کرد و آن نیز تعداد ارجاعات در مقالات دیگر بود. یعنی اگر چاپ مقاله ای یک امتیاز داشت، ارجاع به آن مقاله و مأخذ دادن به آن مثلاً ده امتیاز داشت. به این ترتیب مقالاتی که به صورت غیر مسئوولانه چاپ شده بودند، به دلیل عدم قوت علمی مورد ارجاع قرار نمی گرفتند و امتیاز بالایی به دست نمی آوردند.... بگذریم. ارجاعات، پیش کش....

حالا همین قضیه را ترجمه کرده ایم و تعداد مقالات چاپ شده، موجبات افتخارات اساتید شده است. اما در زمین که می کاریم؟ این مقالات که مقام وزارت به آن می بالد و دانشگاه ها فخر می فروشند با تعداد آن ها در همان نشریات غربی چاپ می شوند! یعنی ما بی جیره و مواجب به سوالات علمی غریبان پاسخ می دهیم؛ تازه شاید به ایشان کمک مالی هم بکنیم در پروتکل زیرمیزی یا رومیزی و از همه ی این ها اسف بار تر این که فخر نیز می فروشیم به این عمل! بله مردما که ماییم.... یعنی نمی توانستیم دست کم چند نشریه ی وزین علمی برای خودمان دست و پا کنیم تا به سوالات خودمان جواب دهیم؟!

ادامه دارد.....

 

عرفان و تندرستی...
ما را در سایت عرفان و تندرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhealth-divinea بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت: 19:16