به سوی سعادت18

ساخت وبلاگ

به سوی سعادت

(تعمقی بر افکار اخلاقی، عرفانی، تربیتی بزرگان دین)

از قرنها پیش با استناد به چاپ های سنگی متعدد

تهیه، تدوین، تنظیم:

دکتر جهاندار مهر افشا

قسمت هجدهم

در ادامه محبث قسمت قبل باید محافظت کند خود را از شنیدن جدل و کلام شبهات باطله متکلمین زیرا که فساد مجادله و مناظره کلامیین پیش از اصلاح است و شاهد بر آن چیزیست که می بینم از عقاید اهل صلاح و تقوی از عوام الناس که ماننده کوه پا برجا اصلاً تزلزل و حرکتی در آنها نیست و بشبهات و تشکیکات اهل جدال و شبهه اعتنا نمایند و از شنیدن آنها اضطرابی بهم نمی رسانند و اعتقادات کسانیکه عمر خود را صرف کلام و حکمت متعارفه نموده و روز و شب را به مجادله و مباحثه کلامیه بسر برده اند مانند ریسمانیست که در مقابل باد آویخته باشد و هر ساعتی از آنرا بطرفی حرکت و گاهی چنان رود و گاهی چنین و زمانی به شمال میل کند و لحظه ی بهیمن بهرچه شنیدند متحرک می شوند و باندک چیزیکه عقل قاصرشان رسد متأمل می گردند و اگر اعتقاد صحیحی داشته باشند همانست که در حال طفولیت اخذ کرده اند و بدانکه هر گاه نشود و نمای طفل بر این عقاید شود تا بحدر شد و کاردانی رسد اگر مشغول امور دنیا گردد و از تحصیل کمالات و سعادت باز ماند دری دیگر بر او گشوده نمی شود و از این مرتبه ترقی نمی کنند و لیکن اگر باین اعتقادات بمیرد مومن مرده است و اگر توفیق او را مساعدت نماید و تأیید پروردگار او را دریابد و مشغول عبادت و تقوی و محافظت نفس از هوس و هوا گردد و متحمل مجاهدات و ریاضات و تطهیر نفس از کدورات گردد و در هدایت برا و مفتوح می شود حقایق بر این عقاید بر او معلوم می گردد و ذلک فضل الله یوتیه من یشاء و اما علم اخلاق که علم آفات  نفس و کمالات آن باشد پس واجب عینی است بر هر کسی بقدر حوصله و استعدادش زیرا که هلاکت انسان در واگذاشتن نفس است و رستگاری او در تهذیب آن قد افلح من زکیها و قد خاب من دستیها بلکه غرض کلی از بعثت نبی آموختن این علم است همچنانکه فرمودند انی بعثت لاتم مکارم الاخلاق من معبوث شده ام که اخلاق حسنه را بانجام رسانم پس بر هر کسی لازم است که بعضی از اوقات خود را صرف شناختن معایب نفس و کمالات آن و طریقه ی معالجه ی بیماری آن نماید بر رجوع به کتب اخلاق و حدیث یا استماع از ارباب این فن شریف و باید در طریق معالجه ی آن بآنچه از اخبار و آثار و طریق علما و اخبار مستفاد می شود رفتار نماید و از بعضی بدعتها و طریقها که طایفه از اهل بدع و اهواء اختراع نموده اند احتراز نماید و اما علم فقه پس آن نیز به قدر حاجت و ضرورت هر کس در عبادات و معاملات خود واجب عینی است بر هر کسی و زاید بر آن واجب است کفایه یعنی بر بعضی لازم است اکتساب آن تا رفع احتیاج دیگران بشود و طریق اکتساب این علم باجتهاد و استنباط از مأخذ شرعیه است یا به تقلید از مجتهد زنده وتارک این دو طریق آثم وگناهکار و عذرا و غیر مسموم در نزد پروردگار به تفصیلی که در علم اصول فقه محرز و مقرر است و بهر یک از این دو طریق اگرچه علم به مسائل حاصل و عامل آنها مطیع است و لیکن نورانیت و تأثیریکه در اخذ بطریق  اجتهاد است هرگز در تقلید یافت نمی شود و تکمیلی که از عمل مجتهد هم می رسد هیچگونه مقلد را دست نمی دهد و هر که خواهد باجتهاد مسائل را بفهمد باید علم به صحت نفس خود حاصل کند و فریب نفس و شیطان را نخورد و به محض فراگرفتن مسائلی چند خود را از جمله مجتهدین نشمارد و هر که خواهد به تقلید اخذ کند باید مجتهد را بشناسد و به صفات و عدالت او برخورد به طریقی که در علم اصول مبین است شعر ای بسا ابلیس آدم رو که هست* پس بهر دستی نشاید داد دست و بدانکه علم فقه و مقدمات آن از لغت و نحو و صرف و اصول علومی نیستند که مقصود ولذاته باشند بلکه غرض از اینها عبادت و بندگیست پس نباید بواسطه اشتغال باینها از عمل باز ماند و تمام روزگار خود را بدانستن آنها سر برد و مطلقاً بعمل و عبادت نپردازد و بلکه باید به قدر ضرورت در آنها اکتفا کند و بسیارند که عمر خود را صرف مسائل صرف و نحو کرده و در معانی و بیان بحد انتها رسیده و از مسائل شرعیه بیخبر و از این غافلند که دانستن کیفیت تکلم طایفه یا رسیدن بدقایق ترکیبات الفاظشان و محسنات عباراتشان نه در کار دنیا می آید و نه در کار آخرت و بجز تضییع عمر و وقت و تلف مایه ی تحصیل سعادت ثمری ندارد و از اینها زیانکار تر جماعتی هستند که از عمل و عبادات بلکه از استنباط مسایل باز می مانند و اوقات خود را صرف فهم و وجوه احتمالات بعضی از عبارات که در این علوم گفته اند می کنند و صفحات بسیار را در توجیحات و احتمالات کلماتشان سیاه می کنند و بسیار است که فهم آن عبارات هم مدخلیتی در تصحیح مسئله از مسائل ندارد و بلکه بسا باشد که شب و روز فکر می کنند در توجیهات عبارات علمای عامه که در بیان قواعد خود از قیاس و استحسان و امثال آن ذکر کرده اند و از اطاعت و عبادت باز می مانند و همچنین در استنباط مسایل بسا باشد که مأخذ سئله واضح و دلیل آن لایح و ترجیح آن ظاهر و در آن دلیل ضعیف یا حدیث عامی یا مثل آن یافت می شود و مدلی عمر خود را در فهم آن دلیل یا توجیه آن حدیث بانواع مختلفه ضایع می کنند و همچنین در استخراج و استنباط مسائل غیر مهمه و فروض نادره که یقین یا ظن بعدم احتیاج آنها حاصل است و طالب کمال و سعادت باید دامن خود را از امثال این امور بر چیند وغرض این نیست که باید طالب علم مطلقا در این امور تأمل نکند و پیرامون آنها نگردد زیرا که شکی نیست که حصول ملکه اجتهاد و فهم آیات و اخبار و کلمات علمای ابرار موقوفست به تکمیل قوه نظریه وتشخیصند ذهن و خاطر و این امور موجب ازدیاد قوه ی نظریه و تشخیصند ذهن می گردند پس تأمل دراین امر در ابتداء از برای طالب علم فی الجمله مطلوب و سعی در آنها مرغوبست و بسا بشاد که لازم باشد بلکه مقصود آنست که دراین امور نیز بقدر ضرورت اکتفا کند و بعد از حصول قوه اجتهاد و وصول به مرتبه ی فهم ادله و استنباط دیگر وقت خود را چیدن مصروف این امور نکند و از فهم احکام واجبه و به عبادات موظفه باز نماید و الا قوه نظر بهر جا رسد باز قابل زیادتی است پس تا ممکن باشد تشخیص مطلوب و تقویت قوه نظر متحسن باشد باید آدمی همه عمر خود را صرف آن کند. در بیان سار انواع رذایلی که از دو جنس مذکور یعنی جربزه و جهل بسیط ناشی می شوند و از متعلقات قوه عاقله اند و از چند صفت رذیله است صفت اول: جهل مرکب است و آن عبارت است از اینکه کسی چیزی را نداند یا خلاف واقع را بداند و چنان داند که حق را یافته است پس او نمی داند و نمی داند که نمی داند و او بدترین از رذایل است و دفع آن در نهایت صعوبت است همچنانکه از حال بعضی طلبه مشاهدهمی شود و اطباء ارواح اعتراف بعجز از معالجه اش کرده اند چنانچه اطباء بدان اقرار کرده اند بعجز از بعضی مرضهای مزمنه و از این جهته عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام فرمودند که من از معالجه ی اکمه و برص عاجز نیستم و از معالجه ی احمق عاجزم و سبب آن نیست که مادامیکه آدمی نداند که جاهل است بنقصان خود بر نمی خورد و درصدد تحصیل علم بر نمی آید پس در ضلالت و گمراهی باقی می ماند و علامت این صفت مهلکه و کیفیت شناختن آن آنست که آدمی طایفه از مطالب و استدلالت خود را بر جمعی از معروفین باستقامت سلیقه و منزهین از عصبیت و تقلید عرض نموده اگر ایشان او را تصویب نمودند از جهل مرکب بری و اگر خود تخطئه نمودند و او خود مذعن نباشد باین مرض مبتلا و به یک مطلب و یک استدلال اکتفا در شناختن اینمرض نمی توان کرد و باعث جهل مرکب و سبب آن یا اعوجاج سلیقه و کجی ذهن است  و بهترین معالجات در این صورت آنست که صاحب آنرا بدارند بر خواندن علوم ریاضیه از هندسه و حساب زیرا که آنها موجب استقامت ذهن می شود و یا خطا نیست که در استدلال نموده در این وقت باید او را بر این داشت که استدلالات خود را موازنه نماید با استدلالات اهل تحقیق از علمای معروفین باستقامت ذهن و ادله خود را عرض کند بر قواعد منطقیه باستقصای تمام باخطای خود بر خود و یا سبب آن مانعی است از فهمیدن حق در نفس او مثل تقلید یا عصبیت یا محض حسن ظن بشخصی یا نحو آن و علاج آن اینست که سعی و اجتهاد کند در ازله ی مانع بنحویکه مذکورخواهد شد. صفت دوم: شک و حیرت و آن عبارتست از عاجز بودن نفس از تحقیق حق و رد باطل در مطالب و علامت آن ظاهراست و غالب آنست که منشأ این تعارض ادله است و اما ضرر آن پس شکی نیست که شک و حیرت در مطالب متعلقه بایمان موجب هلاکت و فساد نفس است بلکه از اخبار استفاده می شود که باشک از دنیا رفتن کفر است و سعی در ازله ی آن از واجبات است و علاج آن اینست که اولا تأمل کند که اجتماع دو طرف نقیض یا انتفاء هر دواز جمله محالات است پس البته یکی از شقوق متصوره در مطلب در واقع و نفس الامر ثابت  و تمته باطل است بعد از آن دامن سعی و اجتهاد بر میان زند و استقصای تام و تفحص کامل از ادله مناسبه ی مطلب نماید تا جزم به حقیقت یکطرف حاصل کند و اگر کسی قادر بر فهم ادله یا تحصیل آنها نباشد باید مواظبت بر طاعات و عبادات و قرائت قرآن نماید و اوقات را صرف تبتع احادیث و شنیدن آنها کند و مصاحبت با اهل ورع و تقوی و مجالست با ارباب یقین و صلحا نماید و تضرع و زاری بدرگاه باری کند تا به سبب نورانیت اینها ظلمت شک بر طرف و مرتبه یقین حاصل شود  اگر شک در غیر مطالب متعلقه بایمان باشد اگرچه موجب و رفع آن واجب نباشد مستحسن و مطلوبست.

ادامه دارد.....

 

عرفان و تندرستی...
ما را در سایت عرفان و تندرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhealth-divinea بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 21:52