به سوی سعادت14

ساخت وبلاگ

به سوی سعادت

(تعمقی بر افکار اخلاقی، عرفانی، تربیتی بزرگان دین)

از قرنها پیش با استناد به چاپ های سنگی متعدد

تهیه، تدوین، تنظیم:

دکتر جهاندار مهر افشا

قسمت چهاردهم

دانستی که حقیقت عدالت یا لازم آن اینست که عقل که خلیفه ی خداست غالب شود بر جمیع قوی تا هر پیکر ابکاریکه باید و شاید بدارد و نظام مملکت انسانی فاسد نشود پس واجب است بر  هر انسانی که سعی و مجاهده کند که عقل که حاکم عادل و خلیفه از جانب خداست بر قوای او غالب شود و اختلاف قوی را بر طرف کند و خواهشها و هواهای آنها را بر کنار گذارد و همه را براه راست مستقیم بدارد و بدانکه کسی که قوی و صفات خود را اصلاح نکرده باشد و در مملکت بدن خود عدالت را ظاهر ننموده باشد قابلیت اصلاح دیگران و اجرای حکم عدالت در میان سایر مردمان ندارد و نه قابلیت تدبیر منزل خود را دارد و نه شایستگی سیاست مردم را نه لایق ریاست شهر است و نه سزاوار سروری مملکت آری کسیسکه از اصلاح نفس خود عاجز باشد چگونه دیگری را اصلاح می نماید و چراغی که حوالی خود را روشن نگرداند چگونه روشنائی بدورتر می بخشد شعر طبیعی که باشد و رازردروی ازو را روی سرخ روئی مجوی پس هر که قوی وصفات خود را باصلاح آورد و تعدیل در شهر بند نفس خود نمود و از طرف افراط و  تفریط دوری می کرد و متابعت هوی و هوس نفس خود را ننمود و بر جاده وسط ایستاد چنین شخصی قابلیت اصلاح دیگرانرا دارد و سزاوار سروری مردمان است وخلیفه خدا و سایه پروردگار است در روی زمین و چون چنین شخصی در میان مردم حاکم و فرمانروا شد و زمام امور ایشان در قبضه اقتدار او در آمد جمیع مفاسد باصلاح می یاید و هم بلاد روشن و نورانی می شود و عالم آباد و معمور می گردد و چشمه ها و نهرها پر آب می گردد و زرع و محصول فراوان و نسل بنی آدم زیاد می شود و برکات آسمان زمین را فرو می گیرد و بارانهای نافعه نازل می شود و از این جهت است که بالاترین اقسام عدالت و اشرف و افضل انواع سیاست عدالت پادشاه است بلکه هر عدالتی نسبت به عدالت اوست و هر خیر و نیکی منوط بخیریت او و اگر عدالت سلطان، سلطان نباشد احدی متمکن از اجرای احکام عدالت نخواهد بود چگونه چنین نباشد و حال اینکه تهذیب و تحصیل معارف و کسب علوم و تهذیب اخلاق تبدیر امر منزل و خانه و تربیت عیال و اولاد موقوف است بفراغ بال و اطمینان خاطر و انتظام احوال و با وجود ظلم پادشاهی احوال مردم مخیل و اوضاع ایشان پریشان می گردد و از هر طرفی فتنه بر می خیزد و از هر جانبی محنتی رو می آورد و دلهامرده و خاطره ها افسرده می شود و از هر گوشه عایقی سر بر می آورد و در هر کناری مانعی پیدا می شود طالبین سعادت و کمال در بیابانها وصحراها حیران و سرگردان می مانند و ارباب علوم و دانش در زوایای حفا و گمنامی متواری و منزوی می شوند نه ایشان را به سر منزل کمال راهی و نه از برای شاه راه هدایت راهنمائی و آگاهی آثار عرصات علم و عمل مندرس و کهنه می شود و در و دیوار منازل و دانش و بینش تیره و تار می گردد پس آنچه لابد است در تحصیل سعادت از جمعیت خاطر و انتظام امر معاش که ضروری زندگانی انسانست هم نمی رسد بالجمله مناط کلی در تحصیل کمالات و وصول به مراتب سعادات و کسب معارف و علوم و نشر احکام عدالت سلطانست و التفات او باعلای کلمه ی دین و سعی او در ترویج شریعت سید المرسلین و از اینجهته در اخبار وارد است که پادشاه عادل شریک است در ثواب هر عبادتیکه از هر رعیتی از او صادر شود و سلطان ظالم شریکست در گناه هر مصعیتی که از ایشان سر زند از سید انبیاء صلی الله علیه و آله مرویست که فرمودند مقرب ترین مردم در روز قیامت در نزد خدا پادشاه عادل است و دورترین ایشان از رحمت خدا پادشاه ظالم است و باز از آن بزگوار مرویست که عذل ساعه خیر من عباده سبعین سنه یعنی عدالت کردن در یکساعت بهتر از عبادت هفتاد سال است و سر آن اینست که اثر عدل یک ساعت بسا باشد که به جمیع بلاد مملکت برسد و در ازمنه بسیار باقیماند و بعضی از بزرگان دین گفته اند که اگر بدانم یکدعای من مستجاب می گردد او را در حق سلطان می کنم که خدا او را باصلاح آورد تا نفع و عای من عام باشد و قایده ی آن به همه کس برسد و رسیده که بدن سلطان عادل در قبر از هم نمی ریزد و مخفی نماند که آنچه در اینجا مذکور شد عدالت به معنی اعم است و اما عدالت به معنی اخص که مقابل ظلم است و اغلب مذکور می شود در سلاطین و احکام اراده ی آن می شود بعد از این در مقام چهارم مذکور خواهد شد. مقام دویم در بیان معالجه اخلاق ذمیمه که متعلق است به قوه عاقله دانستی که اجناس رذایل متعلقه بآن و قوه است یکی در طرف افراط و دیگری در طرف تفریط و در تحت آنها انواعی چند است و ما اول دو جنس را با ضد آنها که حد وسط است بیان او را می کنیم و بعد از آن شرح انواع را می نمائیم و همچنین در سایر مقامات آینده پس در این مقام و مطلب است.

در بیان معالجه اخلاق ذمیمه متعلقه بقوه عاقله

در بیان دو جنس رذیله وضد آنها اما دو جنس رذیله پس اول جربزه است که باعث خروج از حد اعتدال است در فکر و موجب آنست که ذهن به جائی نایستد بلکه پیوسته در ابداء شبهات و استخراج امور دقیقه غیر مطابق واقع بوده باشد و از حد لایق تجاوز کند و بر حق قرار نگیرد و بسا که در مباحث عقلیه و علوم آلهیه منجر بالحاد و کفر و فساد عقیده شود بلکه می رسد بجائیکه صاحب آن انگار همه اشیاء و نفی همه حقایق و جمیع چیزها را می نماید همچنانکه طایفه سوفسطائیه در علوم شرعیه و مسائل عملیه منجر به وسواس می گردند و علاج این رذیله بعد از آنکه آدمی قبح آنرا برخورد و دانست که این موجب بازماندن از مراتب علم و عمل و محرومی از فیض معارف و نیل سعادات است و آدمیرا بدرجه هلاکت می رساند آنست که رجوع کند باستدلالات و معتقدات علمای مشهوری باستقامت سلیقه و معروفین بافهام مستقیمه و خواهی نخواهی خود را بر مقتضای ادله معتبره در نزد آنها بدارد و تجاوز از اعتقادات و اعمال و افعال آنها نکند و بداند که بعد از آنکه جمعی کثیر و جمعی غفیر از علمای اعلام و صاحبان افهام مستقیمه بر اینطریقه می باشند و او به تنهائی در آنطریقه تشکیک نماید لا محاله از اعوجاج سلیقه یا اعتیاد ذهن اوست به شبهه پس نفس خود را به تکلیف بر طریقه آنها بدارد تا عادت کند به ثبات و اطمینان و در تعلم علوم تعلیمه مانند حساب و هندسه و هیئت مدخلیه نام است در حصول استقامت ذهن و بسیار نادر اتفاق می افتد که کسی در این علوم صاحب ید باشد و مزاول آنها باشد سلیقه ی او مستقیم  و ذهن او قویم نباشد دوم جهل سیط است و آن از طرف تفریط است و عبارتست از خالی بودن نفس از علم و اتصاف آن به جهل بدون اینکه همچنان داند که می داند یعنی بر او مشتمه نشده باشد و اعتقاد دانستن را نداشته باشد و در ابتدای امر بصفت مذموم نیست بلکه ممدوح است زیرا که آدمی تا به جهل خود برنخورد و نداند که نمی داند در صدد تحصیل علم بر نمی آید بلی باقی بودن در این مقام و ماندن بر جهل و ثبات آن از رذایل عظیمه است که دفع آن لازم و بقای آن از جمله مهلکات است و کسیکه متصف باین صفت باشد باید سعی در ازله آن کند و تأمل کند در قبح جهل و حکم عقل باینکه جاهل فی الحقیقه انسان نیست و اگر آن را انسان گویند بجهت مشابهت صورت است که با انسان دارد زیراکه انسان در سایر چیزها که بجز علم و دانش اس از جسمیت و غضب و شهوت و بصر و سمع و صوت وغیراینها با سایر حیوانات شریک است و فضیلت انسان بر سایر حیوانات بعلم و معرفت است پس اگر آنرا نیز نداشته باشد حیوانی خواهد بود مستقیم القامه از این جهته است که اگر شخصی عامی در مجلس مباحثه علما و محاورات ایشان بنشیند از اقوال ایشان چیزی نفهمد نیست بایشان با چهار پایان فرق ندارد و چون این را فهمید تأمل کند که چه هلاکتی از این بالاتر و چه صفتی از این بدتر که او را از حدود انسانیت خارج و در زمره بهایم بهایم داخل نماید و بعد از آن تتبع نماید در آیات و اخباریکه در مذمت جهل و نادانی رسیده و در بعضی احادیث آنرا موجب دخول نار فرموده اند. ازحضرت رسول صلی الله علیه و آله مرویست که شش طایفه بجهته شش چیز پیش از محاسبه داخل آتش خواهند بودی یکی صحرا نشینان و سکنه قری و مواضعی که از اهل علم خالی است به سبب جهل و نادانی که دارند و بعد از آن متذکر شرافت علم شود وملاحظه آنچه در فضیلت آن نوشته اند بنماید همچنانکه بعضی از آن مذکور خواهد شد پس از خواب غفلت بیدار شود و سعی و اجتهاد در دفع جهل خود نماید و جد و جهد در تحصیل علوم ضروریه از اهل آن کند.

ادامه دارد.....

 

عرفان و تندرستی...
ما را در سایت عرفان و تندرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhealth-divinea بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 18:26